گزارش نمایندگی هانوفر و اولدنبورگ-برمن

جلسه در ساعت 12:40 به وقت اروپای مرکزی آغاز شده و ابتدا جناب آقای پژوهیان به حضار در جلسه که از اعضاء نمایندگی هانوفر و میهمانان این نمایندگی بودند خیرمقدم گفتند و همچنین به اعضاء نمایندگی اولدنبورگ –برمن که بصورت مجازی و از طریق اتاق پالتاک در جلسه مشارکت داشتند خوش آمد گفتند.

در اولین بخش از برنامه خانم منظر حق شناس گزارش و تحلیل اخبار نقض حقوق بشر در ایران در ماه گذشته را قرائت کردند که خلاصه ای از این اخبار در ذیل آمده است:
خبرهایی از بازداشت و محاکمه
1. در تاریخ 1 آذرماه کوثرفتاحی 24 ساله فعال فرهنگی شهرستان بوکان از سوی نیروهای امنیتی و طی یک تماس تلفنی به اطلاعات سپاه احضار شد.
2. در تاریخ 4 آذرماه 1392 نیروهای امنیتی در دوگروه جداگانه به دفتر وکالت و منزل خانم اشرف قربانی وکیل پایه یک دادگستری و مدرس دانشگاه واقع در شهر تبریز خیابان ولیعصر هجوم برده و قصد بازداشت وی را داشتند که به علت عدم حضور موفق به بازداشت وی نشدند.
3. لواد خانجانی شهروند بهائی و دانشجوی محروم از تحصیل در تاریخ 13 آذر با پایان یافتن مرخصی به زندان اوین بازگشت.
خبرهایی از خودکشی ، قتل و خشونت
1. در تاریخ 11 آذرماه در یکی از دبیرستانهای دخترانه شهر مهاباد یک دختر کرد به نام ژاله در پی اخراج از مدرسه اقدام به خودکشی کرد.
2. در تاریخ 28 آذرماه مادر 52 ساله ای پس از اعدام فرزند 40 ساله اش در زندان دیزل آباد کرمانشاه با طناب دار دست به خودکشی زد.
3. درتاریخ 11 آذرماه یک زن 40 ساله به قصد خودکشی خود را از بالای پل سفید اهواز به پایین انداخت اما توسط نیروهای امدادی اورژانس نجات یافت.
اخبار تحلیلی
1. دانشجوی ستاره دار اصطلاحی است که در سال 1385 در زمان دولت نخست محمود احمدی نژاد باب شد.
در سالهای 1386 و 1387 از ارائه کارنامه علمی به برخی از دانشجویان ممتاز جلوگیری شد . در سال 1388 دانشجویان ستاره دار موفق به دریافت کارنامه انتخاب رشته شدند اما در زمان اعلام نتایج نهایی با گزینه مردود علمی روبرو شدند و کارنامه نهایی برای آنها صادر نشد و در نهایت به آنها اعلام شد که ستاره دار هستند. در سال های 89، 90، و 91 بازهم دانشجویان ستاره دار از دریافت کارنامه اولیه محروم شدند .
در بحبوحه تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری حسن روحانی در یک وعده انتخاباتی گفته بود که باید عنوان دانشجوی ستاره دار را کنار بگذاریم ، دانشجو باید در فعالیت سیاسی و علمی آزاد باشد و خطوط قرمز اقدامات او مصالح و منافع ملی است . در زمان سرپرستی جعفر توفیقی کارگروهی برای بررسی وضعیت دانشجویان ستاره دار و محروم از تحصیل تشکیل شده است که مربوط به محرومین بعد از سال 1390 است. در اظهارات دیگری در یکی از جلسات هیات دولت اعلام شد که 400 نفر از دانشجویان محروم از تحصیل در سال های 90،91 و 92 به دانشگاهها برگشته اند. اظهاراتی که آتش خشم برخی از نمایندگان مجلس را شعله ورکرد. گرچه توفیقی برای وزارت علوم به مجلس معرفی نشد
ممانعت از دیدار آقای کاظمینی بروجردی با هیات نمایندگان پارلمان اروپا . آقای سید محمد حسین کاظمینی بروجردی متولد 10 کرداد 1337 در بروجرد روحانی ایرانی در مهرماه سال 1385 به جرم سیاسی و از مخالفان تئوری ولایت فقیه بازداشت شد. وی مخالف دخالت دین در سیاست و طرفدار جدایی دین از دولت است که منجر به زندانی شدن وی به مدت 11 سال شد.
آقای بروجردی زندانی عقیدتی 55 ساله که 8 سال اسارت در زندان اوین را بدون وقفه سپری می کند. صبح سه شنبه 26 آذر از ساعت 10 صبح تا 4 عصر در دادگاه ویژه روحانیت مورد تهدید و شکنجه قرار گرفت .
2. آموزش و پرورش در تامین هزینه ی درمانی دختران شین آباد تعلل می کنند . 37 دختر مقطع ابتدایی مدرسه روستای شین آباد پیرانشهر در تاریخ 15 آذر ماه سال 1391 به علت آتش گرفتن بخاری کلاس درس سوخته شدند که 2 تن از آنها جانشان را از دست دادند .
در تاریخ 4 دی ماه خانواده های 12 دختر مصدوم در مقابل دفتر ریاست جمهوری در تهران خیابان پاستور به تحصن اعتراضی پرداختند.
3. سازمان معلمان ایران خواستار لغو تفاهم نامه وابستگی مدارس تهران به حوزه علمیه شدند . این سازمان ضمن انتقاد شدید در بیانیه ای که روز دوشنبه 2 دی ماه بر روی وب سایت خود منتشر کرده بود با اشاره به تصمیم به حضور ثابت روحانیون در مدارس تهران ازز مسولان وزارت آموزش و پرورش پرسیده شده که روحانیت با دراختیار داشتن حدود 70 هزار مسجد و بیش از 10 هزار امام زاده و پایگاههای نمازجمعه و کانالهای صدا و سیما و غیره چه نیازی به ورود مستقیم به مدارس دارند؟
4. ماجرای محمود کریمی و تیراندازی در اتوبان
دو سایت خبری ماجرای درگیری محمود کریمی مداح مشهور با چند نفر و تیراندازی در بزرگراه بابایی را به دو صورت کاملا متفاوت روایت کرده اند : یکی از سایت ها هیچ اشاره ای به نام این مداح نکرده است . اما سایت دیگری مطلب را به نقل از یکی از نزدیکان محمود کریمی منتشر کرده است .
به گزارش ایسنا مشاجره لفظی سرنشینان دو خودرو در اتوبان بابایی که یکی از آنها از مشهورترین و گران ترین مداحان تهران است به تیراندازی انجامیده
بابک زنجانی متولد 21 اسفند 1349 فردی که در دولت نهم و دهم با توجه به لابی هایی که توسط آقای احمدی نژاد داشت در ابتدا به عنوان تاجر نفت شروع به فعالیت کرد و ظرف مدت کوتاهی به یک ثروت هنگفتی رسید .
بابک زنجانی در تاریخ 9 دی ماه 1392 توسط دادستانی کل کشور بازداشت شده است .

پس از این گزارش تحلیلی و خبری ، خانم نازنین سیدآقاهاشم کارشناس حقوقی و از اعضاء نمایندگی اولدنبورگ-برمن مقایسه ی اعلامیه ی جهانی حقوق بشر با قانون اساسی جمهوری اسلامی را برای همگان ایراد نمودند
متن زیر بخشهایی از این گزارش میباشد:
بحثی در رابطه با مقایسه ماده 9 منشور حقوق بشر با قانون اساسی در ایران

ماده 9 منشور حقوق بشر میگوید: هیچ کس را نباید خودسرانه بازداشت و تبعید و یا زندانی کرد.
و در همین خصوص ماده 32 قانون اساسی در ایران میگوید :هیچ کس را نمیتوان دستگیر کرد مگر به حکم و ترتیبی که قانون معین میکند در صورت بازداشت موضوع اتهام باید با ذکر دلایل بلا فاصله کتبا به متهم ابلاغ و تفهیم شود و حداکثر ظرف مدت 24 ساعت پرونده مقدماتی به مراجعه صالحه قضایی ارسال و مقدمات محاکمه در اسرع وقت فراهم گردد.متخلف از این اصل طبق قانون مجازات میشود
اصل 33 قانون اساسی میگوید: هیچ کس را نمیتوان از محل اقامت خود تبعید کرد یا از اقامت در محل مورد علاقه اش ممنوع یا به اقامت درمحلی مجبور ساخت مگر در مواردی که قانون مقرر میکند.

متاسفانه یکی از اشکالاتی که در اصول قانون اساسی ایران وجود دارد کلمات و عباراتی است که همیشه نامفهوم است و این اصول را همیشه مشروط به اما و اگر میکند. و در اصل 33 نیز عبارت (مگر در مواردی که قانون مقرر میکند) باز دست عده ای را که به سلیقه خود مفسر قانون نیز هستند را برای اجرای سلیقه ای این قوانین بازمیگذارد.
حا ل سوال در اینجاست که آیا به صرف داشتن یک قانون میتوان ادعایی بر ضمانت اجرایی آن داشت یا نه
همه ما میدانیم که در ایران وقتی پای اجرای قوانین به میان می آید نه تنها قوانین منشور حقوق بشر بلکه همچنین قوانین داخلی ایران نیز نادیده گرفته میشود و بین آن چیزی که ما بصورت نوشته شده و مدون داریم با آن چیزی که در دادگاهها و دادگستری های ما اجرا میشود زمین تا آسمان فاصله است
.
ایران همیشه ادعا بر رعایت و احترام به قوانین متشور حقوق بشر دارد و نیز ادعا بر مطابقت قوانین داخلی خود بر این منشود ولی به عینه در این سالها شاهد موارد نقض بسیار زیاد این قوانین در ایران بوده و هستیم.
مثالهایی از این دست
حصر و حبس آقایان موسوی و کروبی و زهرا رهنورد است این افراد بیش از 1000 روز بدون هیچگونه کیفرخواستی در حصر بسر میبرند و اگر فرض بر محال قبول
کنیم که حصر و حبس این افراد بطور قانونی صورت گرفته است باید عنوان کنیم که ایران هم اصل 32 خود را نادیده گرقته و هم نسبت به ماده 10 منشور آنجا که میگوید :هر شخص به مساوات کامل حق دارد که دعوایش , در دادگاهی مستقل و بی طرف و منصفانه و علنی رسیدگی شود و چنین دادگاهی درباره حقوق و الزامات وی یا اتهام جزایی که به او وارد شده باشد تصمیم بگیرد را زیر پا گذاشته است.
چون برای این افراد نه دادگاهی تشکیل شده و نه تفهیم اتهامی صورت گرفته و این افراد از کمترین امکانات ممکنه نیز برخوردارند که آن نیز بحث جداگانه ای را میطلبد
متاسفانه در ایران در مناسبات بین مردم و حکومت قانون موضوع محترمی نیست .
نمونه های بسیار زیاد دیگری از این نوع بازداشتها ,تبعیدها و زندانهای خودسرانه همگی ما سراغ داریم.
باید به زندان, تبعید و بازداشت وبلاگ نویسان ,روزنامه نگاران , وکیلان به جرم دفاع از موکلینی که معترض به نقض قوانین بوده اند و بازداشت جمعی از شاعران به جرم شعر گفتن اشاره ای داشته باشیم. آیا حق آزادی بیان و عقیده جرم سنگینی است که متعاقب آن باید بازداشت در پی داشته باشد. آیا تابحال نام جعفر اقدامی را شنیده اید و آیا میدانید جرمش چیست او به ده سال حبس محکوم است فقط و فقط به جرم دفاع از حقوق بشر و شعر خواندن بر مزار کشته شدگان در خاوران و دغدغه هایش برای انسان. آیا دفاع از حقوق افراد و شعرخوانی بر مزار کشته شدگان جرمی است که بخواهد او را هفت سال بدون مرخصی در زندان نگه دارد و آیا این از موارد بازداشت خودسرانه و بدور از قانون نیست.
تیتروار نام چند تن از افرادی را که در زندان و تبعید بسر میبرند را برایتان مینویسم

سعید مدنی زندانی ملی مذهبی شش سال زندان و ده سال تبعید به بندرعباس
یازده نفر از دراویش گنابادی به هفتادو هفت سا ل زندان و تبعید
مسعود و خسرو کردپور دو برادر روزنامه نگار دربند به زندان و تبعید
پیمان عارفی پانزده سال حبس و تبعید به زندان مسجد سلیمان
و به تازگی نیز دستگیری ده نفردر گچساران بدون اینکه بدانیم علت چیست و وضعیتشان چگونه است و به خانواده های بازداشت شدگان گفته بودند آنها بعد ازنهم دی ماه آزاد میشوند اما تاکنون هیچ خبری از آنها نیست.
جالب اینجاست که هیچکدام از این بازداشتها مبنای فانونی ندارد.
من فکر میکنم اگر بخواهیم به تمام موارد نفض در این مورد اشاره کنیم از حوصله این جمع و این برنامه خارج باشد و زمان دیگر را نیاز داشته باشد.
ولی همگی به خوبی میدانیم که نه تنها این ماده در ایران بسیار نقض شده و میشود بلکه همچنین بیشتر مواد قانونی در ایران بر حسب سلیقه شخصی حکومت اجرا میشود.
سخن کوتاه میکنم و امید آن دارم که در آینده نه چندان دور ایرانی داشته باشیم بدور از نقض حقوق افراد و این میسر نخواهد شد مگر با تلاش هرچه بیشتر افرادی که در این حیطه خدمت میکنند.و تلاش برای تغییرات اساسی در اجرای بهتر و بهتر شدن هرچه بیشتر قوانین روشن و صریح.
امید دارم که هرچه پرتوان تر و کوشاتر در این راه قدم بردارید.

سپس خانم میترا درویشیان نویسنده و فعال حقوق بشر که میهمان برنامه بودند یکی از داستانهای کوتاه خود را با عنوان ” امید علی تنها” برای حضار قرائت کردند متن کامل داستان به قرار زیر است :
امید علی تنها
لرزشی خفیف تمامی تنم را می¬لرزاند، صدای فریادش قطع شدنی نبود. خود را گناه¬کار می¬دانستم، اما از دستم کاری بر نمی¬آمد تا انجام دهم، به غیر از این که قدم بزنم و یا در جایی نشسته و دو دست را در هم گره زده و فشار دهم بلکه آرامش خود را باز یابم.
سالن ساکت بود و فقط صدای نازنینم سکوت را تکه پاره می¬کرد. برای لحظه¬ای صدا آرام شد! ترس بر وجودم رخنه کرد اما زمانش کوتاه بود. صدای گریه¬ی بچه¬ای این¬بار سکوت را پر از هیجان کرد. دوست داشتم در را باز کرده و به درون بدوم، اما اجازه نداشتم و تنها می¬توانستم قدم بزنم. بعد از حدود نیم ساعت پرستاری بیرون آمد با بقچه¬ای سفید در دست. به طرفش دویدم خنده بر صورت خسته¬اش نقش بسته بود.
آرام دستم را که می¬لرزید جلو بردم تا بچه را بگیرم و نگاهش کنم. آهسته گفت: صاحب پسری شدی.
دیگر نمی¬دانستم چه باید بکنم یعنی دست و پایم را گم کرده بودم، چیزی به فکرم نمی¬رسید به غیر از اینکه بپرسم حال همسرم چگونه است؟
با دنیایی از یک احساس که نمی¬دانم در آن لحظه چه باید می¬خواندمش صورت پسرکم را دیدم، اشک بر صورتم جاری شد و نمی¬توانستم کنترلش کنم.
دکتر از اتاق بیرون آمد. از او تشکر کردم. فقط دوست داشتم همسرم را زودتر ببینم. پرستار دستپاچگی مرا دید و به همین خاطر بچه را از دستم گرفت. اما من هنوز انگار در بغل دارمش دست¬هایم رو ی سینه¬ام جمع بود.
با تکان دست پرستار بر شانه¬ام وارد اتاق همسرم شدم. با دیدن صورت زرد و بدن بی¬حالش بیشتر به گریه افتادم اما او خنده¬ای به صورت داشت و می¬گفت: دیدی همانطور که دوست داشتی پسر بود ، دیدی؟
نگاهش کردم و با بغضی که سعی در فرو نشاندنش داشتم با سر به او آری گفتم و فقط تشکرمی¬کردم، دوست داشتم بچه¬ام سالم باشد و چه بهتر که پسر بود!
بعد از چند روز هر دو سالم و تندرست از بیمارستان به خانه برگشتند و ما به این مناسبت جشن کوچکی گرفتیم. مادرم خودش را آماده می¬کرد تا نامی را در گوش بچه بخواند و خواهر و برادرهای دیگر در حال رفت و آمد برای تدارک میهمانی بودند.
شب فرا رسید، همه دور هم نشسته بودیم. به رسم فامیل، باید بزرگِ خانه در گوش بچه اسمش را می¬گفت. قنداق را به دست مادرم دادند. او هم زیر لب دعایی ¬خواند و آرام صورتش را نزدیک او کرد و نامش را بدون این که هیچ کدام از ما بداند در گوشش خواند. بعد باز بچه در بغل دعای دیگری زیر لب زمزمه کرد و از من پرسید دوست داری چه صدایش کنی؟ این رسم ما بود که برای فرزندان¬مان از دو نام استفاده کنیم. از قبل با همسرم صحبت کرده بودم و هر دو تصمیم داشتیم که نامش را «امید» بگذاریم. مادرم بچه را به دستم داد و گفت: اسمش را علی خواندم.
بی¬اختیار دستانم می¬لرزید. وقتی به همسرم نگاه کردم صورت او نیز پر از اشک بود.
بچه را به سویش بردم و آرام به دستش دادم و خود در اتاقی دیگر روی مبل لم داده و سیگاری روشن کردم. لا به لای دود سیگار به گذشته¬های دور رفتم:
صدای فریاد بچه¬ها در حیاط بزرگ مدرسه و زنگ دوم که درس خوش خطی داشتیم و ترس از معلمی که بیش از حد جدی بود، چه خواهد گفت؟ چه کنیم؟ در دلم آشوبی برپا بود و همین باعث شد که در بازی فوتبال شرکت نکنم و فقط گوشه¬ای کنار حیاط مدرسه بایستم و دیگران را نگاه کنم. ساعت قبل کلاسی دیگر خوش خطی داشتند. از دست و صورت بچه¬ها معلوم بود که چگونه بر کاغذهای خود نقش کشیده¬ و چه جدالی داشته¬اند. روی زمین چندتایی قلم درشتی تکه تکه شده به چشم می¬خورد. دیدم یکی از همکلاسی¬هایم که با من توی یک نیمکت می¬نشیند با نوک پا به یکی از همین چند تکه¬ها می¬زند و انگار لابه¬لایشان دنبال چیزی می¬گردد. سرانجام یکی دوتا را برداشت و با تیغ مدادتراشی که از قبل پیچ آن را از بدنه جدا کرده بود با مهارت کامل نوک یکی را تیز تیز کرد که به جای قلم ریزی استفاده کند، یکی را هم برای قلم درشتی تراشید. تمامی حرکاتش را به دقت زیر نظر داشتم. زنگ تفریح تمام شد. صف بستیم و به کلاس رفتیم. معلم سخت گیرمان قبل از ما به کلاس آمده بود. انگار حرکات همه را با چشم¬های نافذش زیر نظر داشت. همه سر جاهای خود بدون کوچکترین صدایی نشستیم.
معلم با صدای رسا و محکم گفت: امروز باید سعی کنید بهترین نوشته¬ها را به دستم بدهید، تمامی وسایل خوش خطی را روی میز بگذارید تا دیگر موقع نوشتن دنبال چیزی داخل کیف خود نگردید.
گچی در دست گرفت و رفت پای تخته سیاه: این جمله را که می¬نویسم هم برای درشتی و هم برای ریزی استفاده کنید.
صدای کشیدن گچ بر روی تخنه¬سیاه سکوت اتاق را می¬شکست. همه¬ی بچه¬ها انگار چشم¬هایشان به دنبال گچ بود تا بقیه¬ی جمله را بخوانند:
” پروین توانگران غم مسکین نمی¬خورند”
شروع کنید بدون اینکه با هم صحبت کنید. هر کدام از شما فقط و فقط از وسایل شخصی خودش استفاده کند در غیر اینصورت از کلاس اخراج می¬شود.
صدای آه هم کلاسیم انگار مثل کاغذی مرا در خود پیچید. حس کردم وسایلی برای انجام تکلیفش ندارد! اما زنگ تفریح قلم¬هایش را درست کرده بود.
سکوت اتاق را در برگرفته بود. روی میزهای نیمکت شیارهایی بود که می¬شد قلم و خودکار را درونش جلوی کتاب¬ها جا داد. دوستم قلم¬هایش را درآنجا گذاشت و من فقط متوجه او بودم. سرش را کمی پایین برد و با مشتی محکم به دهان خود کوبید به طوری که صدای گوشت کوبیده را شنیدم! خون داشت از کنار لبش چکه می¬کرد که کف دست را چون پیاله¬ای زیر آن گرفت و شروع به نوشتن کرد. بعد با کاغذی که از دفترش کنده بود لب خود را پاک کرد.
ساعت نوشتن تمام شد، دفترها جلوی دست معلم بود. اسم بچه ها را یکی یکی از روی دفترهای جلوی دستش صدا می¬کرد و هر کس که نامش خوانده می-شد سر جای خود می¬ایستاد. بعضی¬ها را از همانجا که نشسته بود دفتر را به طرف¬شان پرت می¬کرد و می¬گفت: حیف از این همه زحمت که برای¬تان کشیدم.
بچه¬ها همه¬ی توجه¬شان به جلد دفترها بود. دفترهای خود را می¬شناختند و بعضی چنان ساکت نگاه می¬کردند انگار دانه¬های اشک منتظر اسم¬شان بود تا روی گونه¬ها فرو ریزد. صورتشان از وحشت بی¬رنگ بود.
دفتری را به دست گرفت و اسم کنار دستی مرا خواند و گفت:
ـ¬ این نوشته¬ی تو است؟
ـ بله آقا!
خون کنار لبش خشک شده بود، اما محکم و با غرور ایستاده و پاسخ معلم را می¬داد.
معلم باز پرسید: این نوشته توست؟
ـ بله آقا.
ـ با چه نوشتی؟
ـ با خون آقا.
ـ چرا؟
ـ پول برای خرید دوات نداشتم اما باید تکلیفم را انجام می¬دادم.
ـ آها، چرا پول نداشتی؟
ـ آقا ما پدر نداریم. نمی¬توانیم بیش از این مادرمان را برای وسایل مدرسه اذیت کنیم.
معلم از جا برخاست و رو به تخته سیاه ایستاد، فقط تکان خوردن شانه¬هایش را می¬دیدیم. پس از لحظه¬ای برگشت و در حالی که دستمالی از جیب در می-آورد با صدایی که بغض در آن نهفته بود، گفت: بچه ها از دوست¬تان یاد بگیرید، نه اینکه با خون بنویسید، نه! بلکه با وجود این همه مشکلات از همه¬ی شما بهتر نوشته و بهترین نمره را می¬گیرد. امید علی تنها! از این به بعد هر چه برای مدرسه لازم داشتی فقط با خودم در میان بگذار.
دست کرد توی جیبش و یک پنج تومانی به امید داد و گفت: این جایزه¬ی امروز تو است، برو و هر چه خواستی بخر.
باز اشک صورتم را پر کرده بود. سیگار لای انگشتانم خاموش شده اما متوجه سوختن دستم نشده بودم، قلبم بیشتر می¬سوخت و با خود فکر می¬کردم آیا امید من نیز همچون دوستم در آینده مرد بزرگی خواهد شد؟ مقاوم و استوار!
وارد اتاقی شدم که تمامی فامیل نشسته بودند. سرخی چشمانم نشان از آتش درونم می¬داد. هیچ کس سئوالی نکرد. همه می¬دانستند که امید علی را چگونه از خانه¬شان بیرون کشیدند و بردند و بعد از دو روز اعدامش کردند. سرم را بالا گرفتم تا نفسی کشیده و خود را از غم رها سازم. امید علی تنها گوشه¬ی اتاق نشسته بود و با دنیایی از وفاداری و دوستی نگاهم می¬کرد.
بعد از قرائت زیبای داستان خانم درویشیان توسط خود ایشان ،سرکار خانم انسیه حنیف نژاد از اعضاءنمایندگی اولدنبورگ _برمن اولین سخنران برنامه
سخنرانی خود را با عنوان تحلیلی بر رویدادهای 6 دیماه سال88 بود، برای همگان ایراد نمودند متن کامل این سخنرانی به قرار زیر است:
اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت
اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت در واﻗﻊ ﺳﻠﺴﻠﻪ اﻗﺪاﻣﺎت و ﻋﻤﻠﻴﺎت ﻣﻨﺴﺠﻢ و ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ اي اﺳﺖ ﻛﻪ در ﻳﻚ ﻣﺤﺪوده ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎﻳﻲ ﻣﺸﺨﺺ و زﻣﺎﻧﻲ ﻣﺤﺪود وﻣﻌﻴﻦ ﺻﻮرت ﻣﻲ ﮔﻴﺮد و ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪه ﺷﺪن ﻓﺮد ﻳﺎ اﻓﺮاد و ﻳﺎ ﻣﻮﺿﻮع و ﻣﺮام ﺧﺎﺻﻲ از ﺳﻮي اﻛﺜﺮﻳﺖ ﻣﺮدم ﻣﻲ ﺷﻮد.اﺟﺮا و اﻧﺠﺎم اﻳﻦ ﺳﻠﺴﻠﻪ اﻗﺪاﻣﺎت و ﻋﻤﻠﻴﺎت ﻛﻪ ﻣﻨﺘﺞ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﮔﺮدد، اﺻﻄﻼﺣﺎْ ﺑﺮﮔﺰاي اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت ﻧﺎﻣﻴﺪه ﻣﻲ ﺷﻮد. در ﻫﻤﻴﻦ راﺑﻄﻪ دﻫﻤﻴﻦ ٔ دوره اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت رﻳﺎﺳﺖ ﺟﻤﻬﻮري اﻳﺮان، در ﺗﺎرﻳﺦ ﺟﻤﻌﻪ، 22 ﺧﺮداد 1388 ﺧﻮرﺷﻴﺪي، ﺑﺮاﺑﺮ ﺑﺎ 12 ژوﺋﻦ 2009 ﻣﻴﻼدي، ﺑﺮﮔﺰار ﺷﺪ.
ﻣﻌﻴﺎرﻫﺎي اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت آزاد
ﺣﻖ ﺣﺎﻛﻤﻴﺖ در ﻫﺮ ﻛﺸﻮر ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ ﺑﺮآﻣﺪه از ﺧﻮاﺳﺖ ﻣﺮدم آن ﻛﺸﻮر ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ در اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت راﺳﺘﻴﻦ، آزاد، و ﻣﻨﺼﻔﺎﻧﻪ ـ ﻛﻪ ﺑﻄﻮر دورهاي ﺑﺮﮔﺰار ﻣﻲ ﺷﻮد ـ و ﻣﺒﺘﻨﻲ ﺑﺮ ﺣﻖ رأي ﻫﻤﮕﺎﻧﻲ، ﺑﺮاﺑﺮ، و ﻣﺨﻔﻲ اﺳﺖ ﺑﻴﺎن ﻣﻲﮔﺮدد.ﺣﻘﻮق اﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺗﻲ ﻫﺮ ﺷﻬﺮوﻧﺪ ﺑﺰرﮔﺴﺎل اﻳﻦ ﺣﻖ را دارد ﻛﻪ :
– در اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت، ﺑﺪور از ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﺗﺒﻌﻴﺾ، رأي ﺑﺪﻫﺪ
– ﺑﻪ ﻳﻚ ﭘﺮوﺳﻪ ي ﻧﺎم ﻧﻮﻳﺴﻲ ﻛﺎرآﻣﺪ، ﺑﻴﻄﺮف، و ﺑﺪور از ﺗﺒﻌﻴﺾ دﺳﺘﺮﺳﻲ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.
– در ﺻﻮرت ﺳﻠﺐ ﺣﻖ راي ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺳﻴﺴﺘﻢ رﺳﻴﺪﮔﻲ ﺑﻪ ﺷﻜﺎﻳﺎت دﺳﺘﺮﺳﻲ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.
– دﺳﺘﺮﺳﻲ ﺑﺮاﺑﺮ و ﻣﻮﺛﺮ ﺑﻪ ﺣﻮزه ي رأي ﮔﻴﺮي ﻣﻮﺟﻮد ﺑﺎﺷﺪ.
– رأي ﻫﺮ ﻓﺮد ﺑﺎﻳﺪ وزﻧﻲ ﺑﺮاﺑﺮ ﺑﺎ رأي دﻳﮕﺮي داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.
– ﺣﻖ رأي دادن ﺑﻄﻮر ﻣﺨﻔﻲ ﺑﻼﺷﺮط اﺳﺖ و ﻧﻤﻴﺒﺎﻳﺪ ﺑﻬﻴﭽﻮﺟﻪ ﻣﺤﺪود ﮔﺮدد.
ﺣﻘﻮق ﻛﺎﻧﺪﻳﺪاﺗﻮري
– ﻫﺮ ﻛﺲ ﺣﻖ دارد در ادارهي ﻛﺸﻮر ﺧﻮﻳﺶ ﻣﺸﺎرﻛﺖ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ و ﻣﻲﺑﺎﻳﺪ از اﻣﻜﺎن ﺑﺮاﺑﺮ ﺑﺮاي ﻛﺎﻧﺪﻳﺪا ﺷﺪن در اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت ﺑﺮﺧﻮردار ﺑﺎﺷﺪ.
– ﻫﺮ ﻛﺲ ﺣﻖ دارد ﺑﺮاي ﻛﺎرزار اﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺗﻲ ﺑﻪ ﻋﻀﻮﻳﺖ ﺣﺰب ﻳﺎ ﺳﺎزﻣﺎﻧﻲ ﺳﻴﺎﺳﻲ درآﻳﺪ، ﻳﺎ ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ دﻳﮕﺮان ﺣﺰب ﻳﺎ ﺳﺎزﻣﺎﻧﻲ ﺳﻴﺎﺳﻲ را ﺑﻮﺟﻮد آورد.
– دﺳﺘﺮﺳﻲ ﺑﺮاﺑﺮ ﺑﻪ رﺳﺎﻧﻪ ﻫﺎ ــ ﺑﻮﻳﮋه رﺳﺎﻧﻪ ﻫﺎي اﻃﻼع رﺳﺎﻧﻲ ﺟﻤﻌﻲ
– اﻣﻨﻴﺖ ﺟﺎﻧﻲ و ﻣﺎﻟﻲ ﻛﺎﻧﺪﻳﺪا ﻫﺎ ﻣﻲﺑﺎﻳﺪ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪه و ﺗﺄﻣﻴﻦ ﮔﺮدد،
– ﺑﺮﺧﻮرداري از ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻗﺎﻧﻮن و ﺟﺒﺮان ﺣﻘﻮق ﻧﻘﺾ ﺷﺪه ﻫﺮ ﻛﺎﻧﺪﻳﺪا در ﺟﺮﻳﺎن اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت
– در ﺻﻮرت وﺟﻮد ﺷﻜﺎﻳﺖ ، دﺳﺘﺮﺳﻲ ﺑﻪ ﻳﻚ ﻫﻴﺌﺖ رﺳﻴﺪﮔﻲ ﻛﻪ ﻫﻢ ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ ﺑﺮرﺳﻲ ﭼﻨﻴﻦ ﺗﺼﻤﻴﻤﺎﺗﻲ را دارد و ﻫﻢ ﺑﺘﻮاﻧﺪ اﺷﺘﺒﺎﻫﺎت را ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ و ﺑﻄﻮر واﻗﻌﻲ ﺗﺼﺤﻴﺢ ﻧﻤﺎﻳد
– ﻛﺎﻧﺪﻳﺪاﻫﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺣﻘﻮق و آزاديﻫﺎي دﻳﮕﺮان را ﻣﺤﺘﺮم ﺷﻤﺎرد.
– ﻛﺎﻧﺪﻳﺪاﻫﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﻧﺘﻴﺠﻪي اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت آزاد و ﻣﻨﺼﻔﺎﻧﻪ را ﺑﭙﺬﻳﺮد.
ﻗﻄﻊ ﺷﺒﻜﻪ ﻫﺎي ارﺗﺒﺎﻃﻲ و ﻣﻤﺎﻧﻌﺖ از اﻃﻼع رﺳﺎﻧﻲ / ﭘﻴﺎﻣﻚ / موبایل / فیلترینگ سایت ها / ارﺗﺶ ﺳﺎﻳﺒﺮي و ﺗﺮورﻳﺴﻢ اﻳﻨﺘﺮﻧﺘﻲ / اﺧﺘﻼل در ﺗﻤﺎس ﻫﺎي ﺑﺮون ﻣﺮزي / ﻓﺮوش ﺗﺠﻬﻴﺰات ﭘﻴﺸﺮﻓﺘﻪ ﻣﺨﺎﺑﺮاﺗﻲ ﺑﻪ اﻳﺮان / ﺗﻮﻗﻴﻒ روزﻧﺎﻣﻪ و ﻧﺸﺮﻳﺎت / اﺧﺮاج روزﻧﺎﻣﻪ ﻧﮕﺎران ﺧﺎرﺟﻲ و ﻣﺤﺪودﻳﺖ ﺳﺎﻳﺮﻳﻦ / ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ داﻧﺸﮕﺎﻫﻬﺎ / ﻛﻮي داﻧﺸﮕﺎه ﺗﻬﺮان / ﻛﻮي داﻧﺸﮕﺎه ﺻﻨﻌﺘﻲ اﺻﻔﻬﺎن / ﻛﻮي داﻧﺸﮕﺎه ﺷﻴﺮاز /
ﻋﺎﺷﻮراي ﺧﻮﻧﻴﻦ
از زﻣﺎن آﻏﺎز اﻋﺘﺮاﺿﺎت ﺑﻪ ﻧﺘﺎﻳﺞ دﻫﻤﻴﻦ دوره ي اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت رﻳﺎﺳﺖ ﺟﻤﻬﻮري، درﮔﻴﺮي ﻫﺎي 6 دي ﻣﺎه (ﻋﺎﺷﻮرا) ﺑﻴﻦ ﻧﻴﺮوﻫﺎي اﻣﻨﻴﺘﻲ و ﻣﺮدم، ﺷﺪﻳﺪﺗﺮﻳﻦ و ﺧﻮﻧﻴﻦ ﺗﺮﻳﻦ ﻧﻮع ﻣﻮاﺟﻬﻪ ﺧﻮاﻧﺪه ﺷﺪه اﺳﺖ. ﺳﭙﺎه ﭘﺎﺳﺪاران در 3 دي ﺧﺒﺮ داده ﺑﻮد ﻛﻪ “ﺑﺮاي ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ رﻓﺘﺎر ﺧﻼف ﻗﺎﻧﻮن”، ﻫﻴﭻ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ اي ﺟﺰ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎي رﺳﻤﻲ ﻫﻴﺎتﻫﺎي ﻣﺬﻫﺒﻲ در ﻣﻴﺎن ﻧﺒﺎﺷﺪ. ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻨﻈﻮر ﺗﻨﻬﺎ در ﺗﻬﺮان ﻏﻴﺮ از ﻣﺎﻣﻮران رﺳﻤﻲ ﻧﻴﺮوي اﻧﺘﻈﺎﻣﻲ، 18 ﻫﺰار “ﭘﻠﻴﺲ ﻳﺎر ﻣﺤﺮم” ﺑﺮاي ﻛﻨﺘﺮل ﺷﻬﺮ و ﺳﺮﻛﻮب ﻣﺮدم وارد ﻋﻤﻞ ﻧﻤﻮد.
اﻣﺎ ﺣﻀﻮر ﻣﻴﻠﻴﻮﻧﻲ ﻣﺮدم در ﻇﻬﺮ ﻋﺎﺷﻮرا، ﻛﺎﻣﻞ ﻛﻨﻨﺪه ي اﻋﺘﺮاﺿﺎﺗﻲ ﺑﻮد ﻛﻪ از ﻣﺮاﺳﻢ ﺗﺸﻴﻴﻊ ﺟﻨﺎزه ي آﻳﺖ اﷲ ﻣﻨﺘﻈﺮي و روزﻫﺎي اول ﻣﺎه ﻣﺤﺮم در ﺑﺴﻴﺎري از ﺷﻬﺮﻫﺎي ﻛﺸﻮر آﻏﺎز ﺷﺪه ﺑﻮد.
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﻛﻪ روز 5 دي ﻣﺎه(ﺗﺎﺳﻮﻋﺎ) درﮔﻴﺮي ﻫﺎﻳﻲ ﺑﻴﻦ ﻣﻌﺘﺮﺿﺎن و ﻣﺎﻣﻮران اﻧﺘﻈﺎﻣﻲ در اﻃﺮاف ﻣﻴﺪان اﻣﺎم ﺣﺴﻴﻦ و ﻣﻴﺪان ﻓﺮدوﺳﻲ رخ داد و داﻣﻨﻪ ي آن ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻣﺮﻛﺰي ﺷﻬﺮ ﺗﻬﺮان در ﺣﻮاﻟﻲ ﻣﻴﺪان اﻣﺎم ﺣﺴﻴﻦ، ﭘﻞ ﭼﻮﺑﻲ، ﻣﻴﺪان ﻓﺮدوﺳﻲ و ﭼﻬﺎرراه وﻟﻲﻋﺼﺮ را در ﺑﺮ ﮔﺮﻓﺖ ﺗﺎ ﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﭘﻠﻴﺲ ﺑﺮاي ﻣﺘﻔﺮق ﻛﺮدن ﺟﻤﻌﻴﺖ ﺑﻪ ﺷﻠﻴﻚ ﮔﺎز اﺷﻚ آور و ﺑﺎﺗﻮم ﻣﺘﻮﺳﻞ ﺷﺪ اﻣﺎ اوﻟﻴﻦ ﺳﺮﻛﻮب ﺟﺪي را ﻣﻲ ﺗﻮان ﺑﻪ ﺣﻤﻠﻪ ي ﻟﺒﺎس ﺷﺨﺼﻲ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺣﺴﻴﻨﻴﻪ ي ﺟﻤﺎران درآﺧﺮﻳﻦ ﺳﺎﻋﺎت 5 دي ﻣﺎه در ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺧﺎﺗﻤﻲ، رﺋﻴﺲ ﺟﻤﻬﻮر دوره ي اﺻﻼﺣﺎت ﻣﺸﻐﻮل ﺳﺨﻨﺮاﻧﻲ در ﺷﺐ ﺗﺎﺳﻮﻋﺎ ﺑﻮد، و درﮔﻴﺮي ﻫﺎي ﺷﺪﻳﺪ در ﺧﻴﺎﻳﺎن ﻧﻴﺎوران و ﻳﺎﺳﺮ ﻧﺴﺒﺖ داد.
ﻓﻀﺎي ﻛﻠﻲ ﺷﻬﺮ ﺗﻬﺮان ﭘﺲ از اﻳﻦ واﻗﻌﻪ ﻣﺘﺸﻨﺞ و ﺑﺴﻴﺎر ﻣﻠﺘﻬﺐ ﮔﺰارش ﺷﺪ، و ﭘﻴﺶ ﺑﻴﻨﻲ واﻗﻌﻪ اي ﺷﺪﻳﺪ در ﭼﻨﻴﻦ ﺷﺮاﻳﻄﻲ ﭼﻨﺪان دﺷﻮار ﻧﺒﻮد. از ﺻﺒﺢ 6 دي ﻣﺎه در ﺷﻬﺮ ﺗﻬﺮان در ﭼﻨﺪ ﻧﻘﻄﻪ ﻣﺮﻛﺰي در ﻣﺴﻴﺮ ﺧﻴﺎﺑﺎن اﻧﻘﻼب، ﭘﻞ ﭼﻮﺑﻲ، ﺗﻘﺎﻃﻊ رﺳﺘﮕﺎران، و ﻣﻴﺪان ﻓﺮدوﺳﻲ ﺗﺠﻤﻌﺎﺗﻲ از ﺟﺎﻧﺐ ﻣﻌﺘﺮﺿﺎن ﺑﻪ دوﻟﺖ ﺷﻜﻞ ﮔﺮﻓﺖ و ﭘﻠﻴﺲ ﺑﺮاي ﻣﺘﻔﺮق ﻛﺮدن ﻣﻌﺘﺮﺿﺎن اﺑﺘﺪا ﺑﻪ ﮔﺎز اﺷﻚ آور و ﺑﺎﺗﻮم و ﻧﻬﺎﻳﺘﺎ ﺷﻠﻴﻚ ﺗﻴﺮ ﻫﻮاﻳﻲ ﺑﺴﻨﺪه ﻛﺮد.
ﺣﻮاﻟﻲ ﻇﻬﺮ درﮔﻴﺮي ﺷﺪﻳﺪي در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﭘﺎرك ﻻﻟﻪ و ﺧﻴﺎﺑﺎن ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﻲ روي داد ﻛﻪ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺗﻴﺮاﻧﺪازي ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺑﻪ ﺳﻮي ﻣﺮدم ﺷﺪ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻛﻪ درﮔﻴﺮي ﻫﺎي اﺻﻠﻲ در ﺣﺪ ﻓﺎﺻﻞ ﻣﻴﺪان اﻧﻘﻼب و ﻣﻴﺪان اﻣﺎم ﺣﺴﻴﻦ ﺻﻮرت ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﭘﻠﻴﺲ ﺑﺎ ﺗﻴﺮاﻧﺪازي ﺑﻪ ﺳﻮي ﺗﻈﺎﻫﺮﻛﻨﻨﺪﮔﺎن ﺳﻪ ﺗﻦ از آﻧﺎن را در زﻳﺮ ﭘﻞ ﻛﺎﻟﺞ ﻛﺸﺖ.
ﺧﺒﺮﮔﺰاري دوﻟﺘﻲ اﻳﺮﻧﺎ ﺗﻌﺪادﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﮔﺎن روز ﻋﺎﺷﻮرا در ﺷﻬﺮﻫﺎي ﻣﺨﺘﻠﻒ را ﺳﻲ و ﻫﻔﺖ ﺗﻦ اﻋﻼم ﻛﺮد ﻛﻪ ﺳﻴﺪ ﻋﻠﻲ ﺣﺒﻴﺒﻲ
ﻣﻮﺳﻮي(ﺧﻮاﻫﺮ زاده ي ﻣﻴﺮﺣﺴﻦ ﻣﻮﺳﻮي) ﻧﻴﺰ ﺟﺰء ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﮔﺎن ﺑﻮد. ﺷﺪت ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻧﻴﺮوﻫﺎي اﻣﻨﻴﺘﻲ ﺑﻪ ﺣﺪي ﺑﻮد ﻛﻪ ﭼﻨﺪ ﺗﻦ از ﺗﻈﺎﻫﺮ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎن ﺑﺮ اﺛﺮ اﺻﺎﺑﺖ ﺑﻲرﺣﻤﺎﻧﻪ و ﭘﻲ درﭘﻲ ﺑﺎﺗﻮم ﺑﺮ ﺳﺮ در ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺟﺎن ﺑﺎﺧﺘﻨﺪ. ﻫﻢ ﭼﻨﻴﻦ ﻳﻜﻲ از اﻓﺮاد ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪه در ﻧﺎآراﻣﻲﻫﺎي روز ﻋﺎﺷﻮرا در ﺗﻬﺮان، ﭘﺴﺮ ﺷﻬﻴﻦ ﻣﻬﻴﻦﻓﺮ، ﮔﻮﻳﻨﺪه ﭘﻴﺸﻜﺴﻮت ﺻﺪاوﺳﻴﻤﺎ و رادﻳﻮ ﺑﻮد.
ﻧﻴﺮوي اﻧﺘﻈﺎﻣﻲ ﺟﻤﻬﻮري اﺳﻼﻣﻲ اﺑﺘﺪا ﻛﺸﺘﻪﺷﺪن ﺗﻈﺎﻫﺮﻛﻨﻨﺪﮔﺎن را در درﮔﻴﺮي ﻫﺎي روز ﻋﺎﺷﻮرا ﻗﻮﻳﺎً ﺗﻜﺬﻳﺐ ﻛﺮد. اﻣﺎ اﺣﻤﺪرﺿﺎ رادان ﺟﺎﻧﺸﻴﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﻲ ﻧﻴﺮوي اﻧﺘﻈﺎﻣﻲ ﺗﻬﺮان ﺑﺎ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻣﻘﺎﺑﻞ دورﺑﻴﻦ ﺗﻠﻮزﻳﻮن، ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪن ﭼﻬﺎر ﺗﻦ در ﺗﻈﺎﻫﺮات روز ﻋﺎﺷﻮراي ﺗﻬﺮان را ﺗﺎﻳﻴﺪ ﻛﺮد. ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ رادان، 2 ﻧﻔﺮ از ﻛﺸﺘﻪﺷﺪﮔﺎن در اﺛﺮ ﺗﺼﺎدف ﺑﺎ ﺧﻮدرو، ﻳﻚ ﻧﻔﺮ در اﺛﺮ ﺳﻘﻮط از ﭘﻞ و ﻳﻚ ﻧﻔﺮ در اﺛﺮ ﺗﻴﺮاﻧﺪازي ﺑﺎ ﺳﻼح ﮔﺮم ﺟﺎن ﺧﻮد را از دﺳﺖ دادﻧﺪ. ﭘﺲ از ﭼﻨﺪي، ﻧﻴﺮوي اﻧﺘﻈﺎﻣﻲ آﻣﺎر ﻛﺸﺘﻪﺷﺪﮔﺎن را اﺑﺘﺪا ﺑﻪ 5 و ﺳﭙﺲ ﺑﻪ 8 ﻧﻔﺮ اﻓﺰاﻳﺶ داد و ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻋﺪم ﺗﺠﻬﻴﺰ اﻳﻦ ﻧﻴﺮو ﺑﻪ ﺳﻼح ﮔﺮم، ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪن ﺷﻬﺮوﻧﺪان در اﺛﺮ ﺗﻴﺮاﻧﺪازي ﻣﺸﻜﻮك ﺑﻮده اﺳﺖ. اﻟﺒﺘﻪ ﺗﺼﺎوﻳﺮي ﻛﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﺗﻠﻔﻦ ﻫﺎي ﻣﻮﺑﺎﻳﻞ ﺿﺒﻂ ﺷﺪه ﺑﻮد و ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪ ﺣﺎﻛﻲ از اﻳﻦ ﺑﻮد ﻛﻪ ﺧﻮدروﻳﻲ ﻛﻪ ﭼﻨﺪ ﺗﻦ از ﻣﺮدم را در ﺧﻴﺎﺑﺎن وﻟﻴﻌﺼﺮ زﻳﺮ ﮔﺮﻓﺖ، ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﭘﻠﻴﺲ ﺑﻮد و ﺷﻬﺮام ﻓﺮج زاده(ﻓﺮﺟﻲ) و ﺷﺒﻨﻢ ﺳﻬﺮاﺑﻲ دو ﺗﻦ از اﻳﻦ اﻓﺮاد ﺑﻮدﻧﺪ.
ﻋﻔﻮ ﺑﻴﻦاﻟﻤﻠﻞ ﻣﻰﻧﻮﻳﺴﺪ، ﺑﻴﺶ از ﻳﻜﻬﺰار ﺗﻦ در اﻳﻦ روز دﺳﺘﮕﻴﺮ ﺷﺪﻧﺪ و ﺑﻌﺪ از آن ﻧﻴﺰ ﺑﻴﺶ از 200ﺗﻦ در ﻣﻨﺎزل ﻳﺎ ﻣﺤﻠﻬﺎى ﻛﺎرﺷﺎن ﺑﺎزداﺷﺖ ﺷﺪه اﻧﺪ. ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻲ ﺷﻮد ﺑﺮ اﺳﺎس ﺑﺨﺸﻨﺎﻣﻪ اي ﺑﺮاي ﺗﻤﺎﻣﻲ ﺑﺎزداﺷﺖ ﺷﺪﮔﺎن وﻗﺎﻳﻊ ﻋﺎﺷﻮرا دادﮔﺎه اﻧﻘﻼب ﻣﻜﻠﻒ اﺳﺖ ﺣﻜﻢ ﺣﺒﺲ ﺻﺎدر ﻧﻤﺎﻳﺪ. اوﻟﻴﻦ اﻋﺪام ﻫﺎي وﻗﺎﻳﻊ ﭘﺲ از اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت
ﭘﻴﺶ از اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت رﻳﺎﺳﺖ ﺟﻤﻬﻮري، ﭘﻨﺞ ﺗﻦ از ﻓﻌﺎﻟﻴﻦ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﺑﻪ ﻧﺎم ﻫﺎي ﺣﺎﻣﺪ روﺣﻲ ﻧﮋاد، اﻣﻴﺮ رﺿﺎ ﻋﺎرﻓﻲ، اﺣﻤﺪ ﻛﺮﻳﻤﻲ، ﻣﺤﻤﺪ رﺿﺎ ﻋﻠﻲ زﻣﺎﻧﻲ و آرش رﺣﻤﺎﻧﻲ ﭘﻮر ﺑﻪ اﺗﻬﺎم ﻋﻀﻮﻳﺖ در اﻧﺠﻤﻦ ﭘﺎدﺷﺎﻫﻲ اﻳﺮان ﺑﺎزداﺷﺖ ﺷﺪﻧﺪ. اﻳﺸﺎن در ﻛﻤﺎل ﻧﺎﺑﺎوري در دادﮔﺎه ﻫﺎي ﻧﻤﺎﻳﺸﻲ و ﺟﻤﻌﻲ ﭘﺲ از اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت ﺑﻪ ﻋﻨﻮان “اﻏﺘﺸﺎش ﮔﺮ ﺣﻮادث ﭘﺲ از اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت” ﻣﻌﺮﻓﻲ ﺷﺪه و ﻣﺠﺒﻮر ﺑﻪ ﺑﺮﺧﻲ اﻋﺘﺮاﻓﺎت دروﻏﻴﻦ ﺷﺪﻧﺪ..
ﻫﺮ ﭘﻨﺞ ﻣﺘﻬﻢ در دادﮔﺎه ﺑﺪوي ﻣﺤﺎرب ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪه و ﺑﻪ اﻋﺪام ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪﻧﺪ.
از اﻳﻦ ﻣﻴﺎن ﻣﺤﻤﺪ ﻋﻠﻲ زﻣﺎﻧﻲ و آرش رﺣﻤﺎﻧﻲ ﭘﻮر ﻛﻪ در زﻣﺎن دﺳﺘﮕﻴﺮي ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ي ﻧﺴﺮﻳﻦ ﺳﺘﻮده، وﻛﻴﻞ ﻣﺪاﻓﻊ وي، ﻛﻤﺘﺮ از 18 ﺳﺎل ﺳﻦ داﺷﺘﻪ، در ﺗﺎرﻳﺦ 8 ﺑﻬﻤﻦ ﻣﺎه ﺑﻪ دﻟﻴﻞ اﻳﺠﺎد رﻋﺐ و وﺣﺸﺖ و ﺟﻠﻮﮔﻴﺮي از ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ اﻋﺘﺮاض ﮔﺴﺘﺮده در ﺳﺎﻟﮕﺮد اﻧﻘﻼب ﺑﻬﻤﻦ 57، ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻣﺨﻔﻴﺎﻧﻪ اﻋﺪام ﺷﺪﻧﺪ و ﺳﻪ ﻣﺘﻬﻢ دﻳﮕﺮ ﺑﺎ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﺷﺪن ﺣﻜﻢ اﻋﺪام در دادﮔﺎه ﺗﺠﺪﻳﺪ ﻧﻈﺮ ﺑﻪ ﺣﺒﺲ ﻫﺎي ﻃﻮﻻﻧﻲ ﻣﺪت و ﺗﺒﻌﻴﺪ ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪﻧﺪ.
اﺑﺰار ﺳﺮﻛﻮب
دوﻟﺖ اﻳﺮان ﺑﺮاي ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﺗﺠﻤﻌﺎت ﻣﺴﺎﻟﻤﺖ آﻣﻴﺰ ﺟﺪا از ﻗﻤﻪ، ﻛﺎﺑﻞ و اﺳﻠﺤﻪ از اﺑﺰارﻫﺎي ﻧﻮﻳﻦ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺳﺮﻛﻮب ﭼﻮن ﺑﺎﺗﻮم، ﺑﺎﺗﻮم ﺑﺮﻗﻲ، اﺳﭙﺮي ﻓﻠﻔﻞ، ﮔﺎز اﺷﻚ آور، اﺳﭙﺮي رﻧﮓ و … ﺗﺎﻛﻨﻮن ﺑﻬﺮه ﺟﺴﺘﻪ اﺳﺖ.
اﻳﻦ ﻗﺒﻴﻞ اﺑﺰارﻫﺎ اﺻﻮﻻ از ﻛﺸﻮرﻫﺎي ﺧﺎرﺟﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺟﻤﻬﻮري ﭼﻚ ﺑﻪ اﻳﺮان ﺻﺎدر ﻣﻴﺸﺪ ﻛﻪ ﭘﺲ از اﻋﺘﺮاﺿﺎت ﻣﺪﻧﻲ در اﻳﺮان و ﺳﺮﻛﻮب ﺑﻲ ﺣﺪ و ﻣﺮز، اﻳﻦ ﻛﺸﻮر از ارﺳﺎل ﺗﺠﻬﻴﺰات ﻧﻈﺎﻣﻲ ﺑﻪ اﻳﻦ اﻳﺮان ﺧﻮدداري ﻛﺮد.
ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻬﺖ ﻳﻚ ﺷﺮﻛﺖ داﺧﻠﻲ ﺑﻪ ﻧﺎم آرﻣﺎن، ﺳﺎﺧﺖ ﺗﺠﻬﺰاﺗﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﺎﺗﻮﻫﺎي ﭘﻼﺳﺘﻴﻜﻲ را ﺑﺮ ﻋﻬﺪه داﺷﺖ و آﻧﻬﺎ را در اﺧﺘﻴﺎر ﻣﻘﺎﻣﺎت اﻧﺘﻈﺎﻣﻲ ﻗﺮار ﻣﻲ داد. از اﺑﺰار ﻫﺎي ﺗﻮﻟﻴﺪي ﻛﻪ ﺟﻬﺖ ﺳﺮﻛﻮب از ان اﺳﺘﻔﺎده ﺷﺪ ﻣﻲ ﺗﻮان ﺑﻪ ﺑﺎﺗﻮم ﭘﻼﺳﺘﻴﻜﻲ، ﺑﺎﺗﻮم ﻣﻴﻠﻪ اي، ﺑﺎﺗﻮم ﻓﻨﺮي، اﺳﭙﺮي ﻓﻠﻔﻞ و ﭼﺎﻗﻮي ﺟﻨﮕﻲ اﺷﺎره ﻛﺮد.
دي – ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه ﻧﻴﺮوي اﻧﺘﻈﺎﻣﻲ از ﺑﺎزداﺷﺖ 500 ﻧﻔﺮ از ﻣﻌﺘﺮﺿﺎن روز ﻋﺎﺷﻮرا ﺧﺒﺮ داد.
8 دي – ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻓﻌﺎﻻن ﺣﻘﻮق ﺑﺸﺮ در اﻳﺮان از اﻧﺘﻘﺎل 1300 ﻧﻔﺮ از ﺑﺎزداﺷﺖ ﺷﺪﮔﺎن روز ﻋﺎﺷﻮرا ﺑﻪ زﻧﺪان اوﻳﻦ ﺧﺒﺮ داد.
7 ﺑﻬﻤﻦ – ﻳﻚ ﻣﻘﺎم ﺑﻠﻨﺪ ﭘﺎﻳﻪ وزارت اﻃﻼﻋﺎت از ﺑﺎزداﺷﺖ ﻫﺰار ﻧﻔﺮ در روز ﻋﺎﺷﻮرا ﺧﺒﺮ داد.
اﺳﺎﻣﻲ ﺟﺎن ﺑﺎﺧﺘﮕﺎن ﻣﺴﺘﻨﺪ ﺷﺪه
ﻣﻬﺪي ﻓﺮﻫﺎدي راد- ﻣﺤﻞ ﻓﻮت: ﻧﺎﻣﻌﻠﻮم – ﺗﺎرﻳﺦ ﻓﻮت: 6 دي ﻣﺎه- ﻋﻠﺖ ﻓﻮت: اﺻﺎﺑﺖ 25 ﺳﺎﭼﻤﻪ ﺑﻪ ﺻﻮرت- ﺟﺴﺪ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺷﺪه –
ﻣﻮﺛﻖ –
43. ﻣﺤﻤﺪ ﻋﻠﻲ راﺳﺨﻲ ﻧﻴﺎ- ﻣﺤﻞ ﻓﻮت: ﻧﺎﻣﻌﻠﻮم- ﺗﺎرﻳﺦ ﻓﻮت: 6 دي ﻣﺎه- ﻋﻠﺖ ﻓﻮت: اﺻﺎﺑﺖ ﺳﺎﭼﻤﻪ ﺷﻜﺎري
44. اﻣﻴﺮ ارﺷﺪي- ﻣﺤﻞ ﻓﻮت: ﺧﻴﺎﺑﺎن وﻟﻴﻌﺼﺮ- ﺗﺎرﻳﺦ ﻓﻮت: 6 دي ﻣﺎه- زﻳﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪن ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺎﺷﻴﻦ اﻧﺘﻈﺎﻣﻲ- ﺟﺴﺪ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺷﺪه – ﻣﻮﺛﻖ – ﻗﻄﻌﻪ 302
45. ﺷﻬﺮام ﻓﺮج زاده- ﻣﺤﻞ ﻓﻮت: ﺧﻴﺎﺑﺎن وﻟﻴﻌﺼﺮ ﺗﺎرﻳﺦ ﻓﻮت: 6 دي ﻣﺎه- دﻟﻴﻞ ﻓﻮت: زﻳﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪن ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻧﻴﺮوي اﻧﺘﻈﺎﻣﻲ – ﺟﺴﺪ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺷﺪه- ﻣﻮﺛﻖ
46. ﺳﻴﺪ ﻋﻠﻲ ﻣﻮﺳﻮي ﺣﺒﻴﺒﻲ- ﻣﺤﻞ ﻓﻮت: ﺧﻴﺎﺑﺎن ﺷﺎدﻣﺎن- ﺗﺎرﻳﺦ ﻓﻮت: 6 دي ﻣﺎه- ﻋﻠﺖ ﻓﻮت: اﺻﺎﺑﺖ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺟﺴﺪ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺷﺪه- ﻣﻮﺛﻖ- ﻗﻄﻌﻪ 9 ردﻳﻒ 34
47. ﻣﺼﻄﻔﻲ ﻛﺮﻳﻢ ﺑﻴﮕﻲ- ﻣﺤﻞ ﻓﻮت: ﺧﻴﺎﺑﺎن اﻧﻘﻼب- ﺗﺎرﻳﺦ ﻓﻮت: 6 دي ﻣﺎه- ﻋﻠﺖ ﻓﻮت: اﺻﺎﺑﺖ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺑﻪ ﺳﺮ- ﺟﺴﺪ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺷﺪه- ﻣﻮﺛﻖ-
48. ﺷﺎﻫﺮخ رﺣﻤﺎﻧﻲ- ﻣﺤﻞ ﻓﻮت: ﺧﻴﺎﺑﺎن وﻟﻴﻌﺼﺮ- ﺗﺎرﻳﺦ ﻓﻮت: 6 دي ﻣﺎه- ﻋﻠﺖ ﻓﻮت: زﻳﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪن ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻧﻴﺮوي اﻧﺘﻈﺎﻣﻲ –
اﺳﺎﻣﻲ ﭘﺮاﺑﻬﺎم (ﺟﺎﻧﺒﺎﺧﺘﮕﺎن ﻛﻪ ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪ اﺳﻨﺎد ﺑﻴﺸﺘﺮي اﺳﺖ)
. ﺷﺒﻨﻢ ﺳﻬﺮاﺑﻲ- ﻣﺤﻞ ﻓﻮت: ﺧﻴﺎﺑﺎن ﺷﺎدﻣﺎن- ﺗﺎرﻳﺦ ﻓﻮت: 6 دي ﻣﺎه- دﻟﻴﻞ ﻓﻮت: زﻳﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪن ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻧﻴﺮوي اﻧﺘﻈﺎﻣﻲ –
ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪ اﺳﻨﺎد
38. ﺟﻬﺎﻧﺒﺨﺖ ﭘﺎزوﻛﻲ- ﻣﺤﻞ ﻓﻮت: ﻧﺎﻣﻌﻠﻮم – ﺗﺎرﻳﺦ ﻓﻮت: 6 دي ﻣﺎه- ﻋﻠﺖ ﻓﻮت: ﻧﺎﻣﺸﺨﺺ- وﺿﻌﻴﺖ ﺟﺴﺪ ﻧﺎﻣﻌﻠﻮم-
اﺳﺎﻣﻲ ﻣﻌﺘﺮﺿﻴﻦ ﻣﺤﻜﻮم ﺑﻪ ﺣﺒﺲ ﺑﻪ ﻗﺮار زﻳﺮ اﺳﺖ
آرش ﻗﺎﺳﻤﻲ ، ﻓﻌﺎل داﻧﺸﺠﻮﻳﻲ – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم ﺷﺮﻛﺖ در ﺗﺠﻤﻌﺎت در ﺗﺎرﻳﺦ 6دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ دو ﺳﺎل ﺣﺒﺲ ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
. اﺑﻮﻟﻔﻀﻞ ﻗﺎﺳﻤﻲ ، ﻣﻌﺘﺮض ﺑﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم در ﺗﺎرﻳﺦ 6دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ ﺳﻪ ﺳﺎل ﺣﺒﺲ ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
ﺣﻤﺪ داﻧﺶ ﭘﻮر ﻣﻘﺪم ، ﻣﻌﺘﺮض ﺑﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ ﺳﺎزﻣﺎن ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﺧﻠﻖ در ﺗﺎرﻳﺦ 6 دي ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ اﻋﺪام
ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
اردﺷﻴﺮ ﻓﺮزي ، ﻓﻌﺎل داﻧﺸﺠﻮﻳﻲ – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم در ﺗﺎرﻳﺦ 6 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ دو ﺳﺎل ﺣﺒﺲ ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
. ارﺳﻼن اﺑﺪي ، ﻓﻌﺎل داﻧﺸﺠﻮﻳﻲ – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم در ﺗﺎرﻳﺦ 6 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ ﺳﻪ ﺳﺎل ﺣﺒﺲ ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
16 . اﺷﻜﺎن ذﻫﺎﺑﻴﺎن ، ﻓﻌﺎل داﻧﺸﺠﻮﻳﻲ – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم اﺧﻼل در ﻧﻈﻢ و اﻣﻨﻴﺖ ﻣﻠﻲ در ﺗﺎرﻳﺦ ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ ﺷﺶ ﻣﺎه ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
اﻣﻴﺪ ﺷﺮﻳﻔﻲداﻧﺎ ، ﻓﻌﺎل ﻣﺪﻧﻲ – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺗﺒﻠﻴﻐﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﻧﻈﺎم و ﺗﻮﻫﻴﻦ ﺑﻪ رﻫﺒﺮي در ﺗﺎرﻳﺦ 6 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ ﺳﻪ ﺳﺎل
ﺣﺒﺲ ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
22 . اﻣﻴﺪ ﻣﻨﺘﻈﺮي ، ﻣﻨﺘﻘﺪ ادﺑﻲ و روزﻧﺎﻣﻪ ﻧﮕﺎر – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم در ﺗﺎرﻳﺦ 7 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ ﺷﺶ ﺳﺎل ﺣﺒﺲ ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
اﻣﻴﺪ ﻳﺎوري ، ﻣﻌﺘﺮض ﺑﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم ﺷﺮﻛﺖ در ﺗﺠﻤﻌﺎت در ﺗﺎرﻳﺦ 6 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ ﭘﻨﺞ ﺳﺎل ﺣﺒﺲ ﺗﻌﺰﻳﺮي
ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ اﻣﻴﻦ ﻛﺸﺎورز ، ﻓﻌﺎل داﻧﺸﺠﻮﻳﻲ – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم ﺷﺮﻛﺖ در ﺗﺠﻤﻌﺎت در ﺗﺎرﻳﺦ 6 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ دو ﺳﺎل ﺣﺒﺲ ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
اﻳﻤﺎن آذرﺑﺎن ، ﻣﻌﺘﺮض ﺑﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم ﺷﺮﻛﺖ در ﺗﺠﻤﻌﺎت در ﺗﺎرﻳﺦ 6 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ ﺷﺶ ﺳﺎل ﺣﺒﺲ
ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
ﺑﻬﺎره ﻫﺪاﻳﺖ ، ﻓﻌﺎل ﺳﻴﺎﺳﻲ وداﻧﺸﺠﻮﻳﻲ – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم ﺗﻮﻫﻴﻦ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻣﺎت ، اﻗﺪام ﻋﻠﻴﻪ اﻣﻨﻴﺖ ﻣﻠﻲ در ﺗﺎرﻳﺦ 9 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ ﻧﻪ
ﺳﺎل ﺣﺒﺲ و ﻧﻴﻢ ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
ﺣﻤﻴﺪ ﭘﻴﺮوزﻓﺎم ، ﻓﻌﺎل داﻧﺸﺠﻮﻳﻲ – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم در ﺗﺎرﻳﺦ 6 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ ﺷﺶ ﻣﺎه ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
ﺧﻠﻴﻞ درﻣﻨﻜﻲ ، روزﻧﺎﻣﻪ ﻧﮕﺎر – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم در ﺗﺎرﻳﺦ 6 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ دوﺳﺎل ﺣﺒﺲ ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ ﺳﺎرا ﺗﻮﺳﻠﻲ ، اﺳﺘﺎد داﻧﺸﮕﺎه و ﻋﻀﻮ ﻫﻴﺎت ﻋﻠﻤﻲ – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم ﺣﻀﻮر در ﺗﺠﻤﻊ ﻋﺎﺷﻮرا در ﺗﺎرﻳﺦ 13 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ ﺷﺶ ﺳﺎل
ﺣﺒﺲ ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
91 . ﺳﺎﻣﺎن ﻧﻮراﻧﻴﺎن ، ﻓﻌﺎل داﻧﺸﺠﻮﻳﻲ – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم ﺷﺮﻛﺖ در ﺗﺠﻤﻌﻠﺖ در ﺗﺎرﻳﺦ 6 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ ﺳﻪ ﺳﺎل ﺣﺒﺲ ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم شد.
ﺳﻌﻴﺪ ﺳﻮدﻣﻠﻲ ، ﻣﻌﺘﺮض ﺑﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم ﺗﺒﻠﻴﻎ ﻋﻠﻴﻪ ﻧﻈﺎم در ﺗﺎرﻳﺦ 10 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ ﻳﻚ ﺳﺎل ﺣﺒﺲ
ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
ﺳﻴﻨﺎ ﮔﻠﭽﻴﻦ ، ﻓﻌﺎل داﻧﺸﺠﻮﻳﻲ – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم در ﺗﺎرﻳﺦ 17 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ ﭼﻬﺎر ﺳﺎل ﺣﺒﺲ و ﻧﻴﻢ ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
ﺷﻬﺎب اﻛﺒﺮزاده ، ﻓﻌﺎل داﻧﺸﺠﻮﻳﻲ – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم در ﺗﺎرﻳﺦ 6 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ دو ﺳﺎل ﺣﺒﺲ ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
. ﻋﻠﻴﺮﺿﺎ اﻳﺮاﻧﺸﺎﻫﻲ ، ﻓﻌﺎل داﻧﺸﺠﻮﻳﻲ – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم ﺷﺮﻛﺖ در ﺗﺠﻤﻌﺎت در ﺗﺎرﻳﺦ 6 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ ﺳﻪ ﺳﺎل ﺣﺒﺲ ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
ﻛﻴﺎرش ﻛﺎﻣﺮاﻧﻲ ، ﻓﻌﺎل داﻧﺸﺠﻮﻳﻲ – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم در ﺗﺎرﻳﺦ 6 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ ﭼﻬﺎر ﺳﺎل ﺣﺒﺲ ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
ﺤﺴﻦ داﻧﺶ ﭘﻮر ﻣﻘﺪم ، ﻣﻌﺘﺮض ﺑﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ ﺳﺎزﻣﺎن ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﺧﻠﻖ در ﺗﺎرﻳﺦ 6 دي ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ اﻋﺪام ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
ﻣﺤﺴﻦ ﻋﺒﺪي ، ﻓﻌﺎل داﻧﺸﺠﻮﻳﻲ – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم در ﺗﺎرﻳﺦ 6 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ دو ﺳﺎل ﺣﺒﺲ ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
ﻄﻬﺮه ﺑﻬﺮاﻣﻲ ﺣﻘﻴﻘﻲ ، ﻣﻌﺘﺮض ﺑﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم ﻣﺤﺎرﺑﻪ در ﺗﺎرﻳﺦ 6 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ اﻋﺪام(ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ ﺣﺒﺲ )ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ

ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ ﻳﺎوري ، – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم ﻣﺤﺎرﺑﻪ در ﺗﺎرﻳﺦ 6 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ ﻫﻔﺖ ﺳﺎل ﺣﺒﺲ ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
مهران ﺻﻔﺮي ، ﻓﻌﺎل داﻧﺸﺠﻮﻳﻲ – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم در ﺗﺎرﻳﺦ 6 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ دو ﺳﺎل ﺣﺒﺲ ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
ﻣﻴﺜﻢ ﺑﻴﮓ ﻣﺤﻤﺪي ، ﻓﻌﺎل داﻧﺸﺠﻮﻳﻲ – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم در ﺗﺎرﻳﺦ 6 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ ﻳﻚ ﺳﺎل ﺣﺒﺲ ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
ﻧﻴﻤﺎ ﻟﻄﻴﻒ ﺗﺠﺎر ، ﻓﻌﺎل داﻧﺸﺠﻮﻳﻲ – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم اﻗﺪام ﻋﻠﻴﻪ اﻣﻨﻴﺖ ﻣﻠﻲ و ﺷﺮﻛﺖ در ﺗﺠﻤﻌﺎت در ﺗﺎرﻳﺦ 6 دي 88 ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ ﺳﻪ ﺳﺎل ﺣﺒﺲ ﺗﻌﺰﻳﺮي ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
251 . ﻫﺎدي ﻗﺎﺋﻤﻲ ، ﻣﻌﺘﺮض ﺑﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت – ﺑﻪ اﺗﻬﺎم ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ ﺳﺎزﻣﺎن ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﺧﻠﻖ در ﺗﺎرﻳﺦ 6 دي ﺑﺎزداﺷﺖ و ﺑﻪ اﻋﺪام(ﻛﺎﻫﺶ ﺑﻪ ﺣﺒﺲ) ﻣﺤﻜﻮم ﺷﺪ
دلایل این سرکوب ها توسط رژیم چیست ؟
جمهوری اسلامی به دلیل سیاست های ماجراجویانه اش در اوج انزواست. اروپا و آمریکا همراه با متحدانشان تحریم اقتصادی حکومت را تشدید کرده اند. متحدین جمهوری اسلامی در منطقه، نیز موقعیت ضعیفی پیدا کرده و یا در حال فاصله گیری از این حکومت اند. رژیم بشار اسد در سوریه که یکی از پایگاه های مهم منطقه ای جمهوری اسلامی بود، در حال فروپاشی است. در داخل نیز به دلیل فساد و دزدی و چپاول منابع ملی و ثروت های عمومی، جمهوری اسلامی بیش از هر دوره ای مورد نفرت مردم قرار دارد. اوضاع سیاسی و اقتصادی دشوار و بن بست های کنونی، باند های درون حکومت را به جان هم انداخته است. در چنین شرایطی، دستگاه ولایت فقیه سیاست سرکوب را تشدید نموده و به خیال خود می خواهد از این طریق امکان تداوم حکومت را تضمین نماید.
مقامات جمهوری اسلامی بر اساس غریزه‌ بقا مناطقی را که می توانند در آنها همپیمان پیدا کنند (جهان استبدادی و دیکتاتوری) یافته و مشغول سرمایه گذاری در آن مناطق‌اند (از سوریه و سودان تا کره شمالی و چین) اما بخش عمده‌ای از مخالفان هنوز نمی دانند همپیمانان خود را در کدام نقطه از عالم بیابند. معنی همپیمانی نیز اشتراک نظر و منافع در همه‌ سطوح نیست (این نکته را نیز حاکمان جمهوری اسلامی به خوبی دریافته‌اند). مخالفان همپیمانی با دول آمریکای شمالی و اروپا روشن نساخته‌اند که در نهایت اگر تنشی میان جمهوری اسلامی و کشورهای غربی رخ داد در کدام سو و در کنار کدام همپیمانان خواهند ایستاد. در نقاط عطفی از تاریخ، گروه‌ها و افراد دمکراسی خواه و آزادی طلب مجبور به انتخاب هستند و نمی توانند با سواری مجانی یا غوطه وری در دنیایی از ابهام به اهدافی مثل دمکراسی یا آزادی برسند. نمی شود هم میهن پرست دو آتشه بود و هندوانه‌ی بی نیازی زیر بغل مردم ایران پس از سه دهه سرکوب گذاشت («شما برای آزادی به هیچ کس نیاز ندارید») و در عین حال در شرایط افزایش نقض حقوق بشر از مردم دنیا و بالاخص کشورهای لیبرال دمکرات کمک خواست و به نهادهای حقوق بشری در این کشورها نامه نگاشت.
اگر آزادی در معنایی که از آن در دمکراسی لیبرال فهمیده می شود در اولویت قرار گیرد طبعا دولت‌ها و نهادهایی که این ایدئولوژی را یدک می کشند به همپیمانان جدی مخالفان تبدیل می شوند. مخالفان دمکراسی لیبرال (که در آن قانونا تبعیض و تنفری علیه هیچ اقلیت جنسی، دینی، و قومی اعمال نمی شود و آزادی ارزشی مقدم بر ارزش‌های دیگر است) در این باب نیز سخنی در مورد همپیمانان خود نمی گویند. برخی از مخالفان دمکراسی لیبرال به آنها که هم پیمان خود را دول و نهادهای مدنی غربی انتخاب کرده‌اند اتهام ستون پنجمی و خیانت و همسویی با بیگانه می زنند اما روشن نمی کنند که همپیمانان خود آنها برای دست یابی به اهدافشان کدام است.

در پایان سخنرانی خانم حنیف نژاد جناب آقای شفائی به جهت تکمیل تحلیل رخدادهای ششم دیماه 88 مطالبی را ایراد فرمودند متن سخنان ایشان در ذیل برای اطلاع آورده شده است:
ضمن تشکر از تحلیل خوب خانم حنیف نژاد باید یادآور شوم که امروز جمهوری اسلامی از این روز به عنوان روز پیروزی بر فتنه گران یاد میکند و حتی این روز را جشن میگرد! همانطوریکه محمدرضا پهلوی که روز 28 مرداد را نه بعنوان روز کودتا علیه دولت مصدق بلکه روز پیروزی خود یاد میکرد و جشن میگرفت….

در این زمان سرکار خانم صدیقه جعفری مسئول نمایندگی هانوفر ضمن تشکر از حضور میهمانان و اعضاء نمایندگی ها از جناب آقای منوچهر شفائی صدرهیات ریسه کانون مدافعین حقوق بشر تشکر و قدردانی ویژه کردند به جهت برگزاری مراسم خوب و باشکوه تجلیل از دکتر عبدالکریم لاهیجی همراه با حضور خانم دکتر شیرین عبادی در 14 دسامبر2014 و همچنین به همین منظور از تلاشهای بی وقفه ی آقای رضا زارعی در مراسم یادشده تشکر و قدردانی کردند
به جهت راه اندازی رادیو از جناب آقای توکل مسئول رادیوی کانون تشکر نمودند و راه اندازی بخش رادیوئی را برای اطلاع رسانی هرچه بیشتر نقض حقوق بشر در ایران گامی بسیار مثبت دانستند و در آخر خانم جعفری، خانم دکتر نینا سبز را به عنوان عضو جدید کانون به همگان معرفی نمودند و از ایشان درخواست کردند برای حضار صحبتی داشته باشند
خانم دکتر نینا ضمن ابراز علاقه به همه ی مردم ایران و همینطور کشور ایران از حس و علاقه ی وافر خود به همه ی موجودات زنده و کمک به همه ی آنها صحبت کردند و گفتند بعد از گذشت 30 سال که در آلمان زندگی میکنند آلمان را کشور دوم خود میدانند اما این از علاقه شان به کشور و هم وطن هایشان چیزی نکاسته است و عنوان کردند به هر صورت که بتوانند به پناهجویان و کلا همه ی ایرانیان آماده ی کمک کردن هستند .

بعد از آن عضو کوچک کانون ” سینا قاسمی ” یازده ساله که به گفته ی خودش تنها دو ماه است به آلمان مهاجرت کرده است، از تفاوت هائی که بین ایران و آلمان دیده بود برای حضار سخن گفت” او از محدودیت های نظام جمهوری اسلامی گفت و از عدم آزادی بیان و با مقایسه ای ساده و بیانی کودکانه بین واحد درسی دینی در ایران که تنها دانش آموزان مجبور به آموزش دین اسلام بودند و اینجا در آلمان که به همه ی ادیان توجه شده و همه را بر اساس دین افراد آموزش میدهند اشاره کرد.
از تبعیض جنسیتی گفت تفکیک مدارس دخترانه و پسرانه در ایران و برعکس آن حضور پسران و دختران در کنار هم در تمامی مقاطع تحصیلی در کشور آلمان،
از حجاب اجباری و عدم آزادی های فردی در جمهوری اسلامی و حتی این نوجوان یازده ساله از عدم آزادی بیان و مرگ وبلاگ نویس ستار بهشتی سخن گفت .
هر چند گفته هایش بسیار ساده و کودکانه بود اما از نگاهی تیزبینانه و درکی قابل ستایش برخوردار بود.

پس از یک استراحت پانزده دقیقه ای مجددا جلسه شکل رسمی خود را بازیافته و آقای مجتبی قاسمی سخنرانی شان را با عنوان بررسی تضییع حقوق پیروان سایر ادیان در ایران به شرح ذیل آغاز کردند :

بحث این جلسه در خصوص تضییع حقوق پیروان سایر ادیان در ایران است .
در ابتدا لازم به ذکر است که توضیح دهیم در بسیاری از موارد به اشتباه از اصطلاح اقلیتهای مذهبی یا اقلیتهای قومی استفاده میشود که این عنوان اصلا شایسته نیست ، چرا که وقتی شما از اصطلاح اقلیت استفاده میکنید این مفهوم رو میرسونه که یه اکثریتی وجود داره وما با قبول این موضوع نا خود آگاه حق اقلیت را ضایع کرده واین موضوع ناقض حقوق بشر میباشد پس بهتراست بجای اصطلاح اقلیت مذهبی استفاده نکنیم واز پیروان سایر ادیان استفاده کنیم.
ما قبل از اینکه در رابطه با حقوق دیگر ادیان اشاره کنیم لازم میدانم به ماده جهانی حقوق بشر اشاره کنیم :
طبق ماده 18 اعلامیه جهانی حقوق بشر هر انسانی محق به داشتن آزادی اندیشه، وجدان و دین است. این حق شامل آزادی دگراندیشی، تغییر مذهب و دین و آزادی علنی در آشکار کردن آئین و ابراز عقیده چه به صورت تنها و یا به صورت جمعی و یا به اتفاق دیگران در قالب آموزش ، اجرای مناسک ، عبادت و دیده بانی آن در محیط عمومی و یا خصوصی است.
حال لازم است به قسمتهایی از قانون اساسی جمهوری اسلامی و مقایسه آن با بیانیه جهانی حقوق بشر اشاره کرد .

طبق اصل دوازدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران دین رسمی ایران اسلام و مذهب شیعه اثنی عشری است و این اصل الی الابد غیر قابل تغییر است و مذاهب دیگر اسلامی اعم از حنفی – شافعی – مالکی – حنبلی و زیدی دارای احترام کامل می باشند و در انجام مراسم مذهبی طبق فقه خود آزادند. و در تعلیم و تربیت دینی و احوال شخصیه (ازدواج، طلاق، ارث و وصیت) و دعاوی مربوط به آن در دادگاه‏ها رسمیت دارند و در هر منطقه‏ای که پیروان هر یک از این مذاهب اکثریت داشته باشند، مقررات محلی در حدود اختیارات شوراها بر طبق آن مذهب خواهد بود، با حفظ حقوق پیروان سایر مذاهب.
براساس اصل سیزدهم ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی تنها اقلیتهای دینی شناخته می‏شوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آیین خود عمل می‌کنند.
که خود این دو اصل بیانگر عدم آزادی سایر ادیان می باشند . حکومتی که یکی از اصول خود را بر پایه تایید مذهب شیعه بنیان نهاده است کاملا واضح است که اساس تفرقه اندازی و در واقع جداسازی سایر مذاهب و اندیشه ها را بنیان نموده و خود همین اصل ناقض حقوق بشر می باشد.
از طرفی حدود این قانون چیست منظور این آقایان ازاین حدود چیست آیا غیر ازاین است که این قانون به صورت سلیقه ای توسط آقایان و عوامل تحت فرمان و نیز طبق شرایط و روابط موجود تعیین و اجرا خواهد شد – تکلیف پیروان سایر ادیان چه می شود – چرا نامی از سایر ادیان برده نشده و یا در بخشی که عنوان شده است مذاهب دیگر اسلامی اعم از شافعی و مالکی و … که در واقع شاخه های اهل تسنن هستند طبق فقه مذهبی خود آزاد در انجام مراسم مذهبی می باشند ، آیا غیر از این است که در شهر بزرگی مثل تهران پایتخت کشور ایران اهل سنت اجازه احداث مسجد برای اهل تسنن را ندارند- طبق شواهد و روابطی که بنده خود به طور مستقیم با این افراد داشته ام تا قبل از دولت نهم آنها در مدرسه پاکستانی ها واقع در تهران اجازه برگزاری نماز جمعه را داشتند که به لطف دولت نهم، برگزاری نمازجمعه در این مدرسه ممنوع شد .
این افراد مجبور شدند در بعضی از سفارتخانه های سایر کشورهای اسلامی و یا در حواشی شهر تهران مثل قیام دشت، فرین آباد، فرحزاد و غیره اقدام به برگزاری نمازجمعه کنند که بازهم با لطف آقایان و دخالت نیروهای انتظامی از برگزاری نمازجمعه یا نماز عید فطر و یا سایر مراسم مذهبی توسط این افراد ممانعت به عمل آمد و در مواردی هم بود که افراد شرکت کننده مورد ضرب و شتم نیروی انتظامی قرار گرفتند. دولت یازدهم هم با شعار امید وتدبیر و وعده های انتخاباتی خود در خصوص احقاق حق سایر ادیان و مذاهب و سایر اقوام قومی ایرانی سر میداد متاسفانه بعد از روی کار آمدن حتی در کابینه خود از یکنفر از برادران اهل سنت استفاده نکرد .

تکلیف بهائیان هم که اصلا نامی از آنها برده نشده کاملا روشن است . متاسفانه این گروه بعد از انقلاب اسلامی و با حکم آقای خمینی از تحصیل در دانشگاهها محروم شده و اجازه استخدام در دوایر دولتی به آنها داده نمی شود و به افراد داری مشاغل آزاد نیز اجازه کسب و کار داده نشده و در مواقعی جوازهای کسب آنها باطل شده است . تخریب حظیره القدس مرکز اداری بهائیان در تهران در سال 1334 با دستور آیت الله فلسفی و احداث مسجد غصبی به نام آیت الله خامنه ای در تیر ماه سال 1392 در آن محل برگی از دفتر مظلومیت این گروه است . و اکنون که اجازه هیچ گونه تجمع ، برگزاری مراسم عبادی و یا تبلیغ دین و مذهب خود را به صورت آشکار ندارند . این افراد حق چاپ هیچ نشریه و کتابی را به صورت آشکار و آزاد نداشته و برای تبلیغ احکام دینی خود مجبور به گردهمایی ها در گروهای چند نفره و در خانه های خود بصورت مخفیانه هستند که با همه این اوصاف دائما به خانه های آنها هجوم برده و آنها را دستگیر نموده و به جرم جاسوسی برای موساد و یا سایر انگهای دیگر سیاسی زندانی می شوند .
در اینجا لازم به ذکر است که دو شهر در اسراییل فعلی برای بهاییان مهم می باشد یکی شهر عکا ودیگری شهر حیفا بدلیل اینکه یکی از آنان مرکز اداری بهاییان جهان ودیگری مدفن بزرگان بهایی بوده است در صورتیکه این موضوع مربوط به سالها قبل از تاسیس کشور اسراییل بوده است ولی متاسفانه این موضوع که آنان به کشور اسراییل فعلی علاقه مند میباشند باعث شده که به این گروه دینی تهمت جاسوسی برای اسراییل زده شود.
بهاییان در بعد از انقلاب دچار خیلی از مشکلات شدند بطوری که حتی برای آنان شناسنامه صادر نمیشد ، عقد آنان در هیچ کجا ثبت نمیشد ، وآنان محلی برای ثبت ازدواج خود نداشتند تا اینکه بعد از روی کار آمدن دولت آقای خاتمی تا حدودی از این سختگیریها کاسته شد و برای آنان و فرزندانشان شناسنامه صادر شد و محل خاصی هم برای ثبت ازدواج آنان مشخص گردید ، در دولت آقای خاتمی حتی پا را فراتر نهادند وبرای بعضی از آنان پاسپورت هم صادر کردند که این موضوع بیشتر انگیزه دیگری پیش رو داشت چون برای بعضی ها پاسپورت صادر میکردند وبه بعضی های دیگر پاسپورت نمیدادند و هدف اصلی از این کار ایجاد تفرقه دربین افراد این گروه بود که آنان فکر کنند که آن کسانی که پاسپورت دریافت کرده اند احتمالا اعلام توبه کرده واز توابین هستند.
این گروه با توجه به اینکه از تحصیل در دانشگاه به دستور آقای خمینی محروم شدند با تمام مشکلاتی که در پیش رو داشتند با همت و تلاش خودشان اقدام به تاسیس یک دانشگاه مجازی در تهران نمودند این دانشگاه جهت آموزش و بالا بردن سطح علمی فرزندان بهایی شروع به فعالیت کرد که با تعداد اندکی از فرزندان بهایی به صورت زیرزمینی و در منزل بهاییان تهران شروع به کار کردند و در طی چند سال به یک دانشگاه منسجم تبدیل شد که مدارک تحصیلی آن مورد قبول چند دانشگاه معتبر اروپایی می باشد که متاسفانه نیروهای اطلاعاتی ایران متوجه این فعالیت فرهنگی شده و تعداد زیادی از گردانندگان دانشگاه را دستگیر و روانه زندان کردند ولی با تمام این سختی ها هنوز هم این دانشگاه فعالیت خود را به نحو عالی ادامه می دهد تا فرزندان بهاییان ایران که از تحصیل در دانشگاههای دولتی ایران محرومند بتوانند از امکانات تحصیل در رشته مورد علاقه خود برخوردار شوند .
و اما مذهب رسمی شیعه که در قانون اساسی به صراحت از آن نام برده شده است،
همانطور که می دانید دراویش گروه های مختلف از قبیل دراویش گنابادی، یارسانی ها، خاکساریه، شاه نعمت الهی و غیره که شیعه می باشند متاسفانه از آزادی بیان اندیشه و اجرای مراسم مذهبی خود بطور آزادانه برخوردار نیستند، بعد از انقلاب بارها و بارها شاهد تخریب خانقاه های منسوب به دراویش گنابادی در شهرهایی چون بروجرد، قم، اصفهان، کوار و شیراز بوده ایم. در شهر دزفول اقدام به تخریب خانقاه ذهبیه نمودند و با محدود نمودن این اقشار مانع برگزاری مراسم مذهبی به صورت آزاد شدند و نیز اقدام به اخراج فعالین این گروه از ادارات و دوایر دولتی نمودند که نمونه عینی آن برای خود بنده چند تن از اساتید بسیار محترم و مجرب دانشگاه دزفول بوده است که با روی کار آمدن دولت آقای احمدی نژاد صورت گرفت.
ایجاد فشار و اختناق برای گروههای یارسانی
درطول این سالها آنقدر از طرف رژیم به این گروه ظلم وستم و اذیت و آزار و توهین به اعتقادات آنان زیاد شده که در سال 92 منجر به خود سوزی سه نفر از این افراد به نشانه اعلام اعتراض به قوانین کور و دست و پاگیر جمهوری اسلامی در خصوص این گروهها شده است که یکی از این عزیزیان در شهر همدان و دو نفر دیگر در تهران مقابل مجلس شورای اسلامی صورت گرفت که جای بسی تاسف وتعمل است .
در خصوص نوکیشان مسیحیت هم وضع بهتر از سایر گروههای مذکور نمی باشد.
در طول این چند سال اقدام به دستگیری نوکیشان مسیحی و ممانعت از ورود آنها به کلیساها نموده اند که این قضیه منجر به تشکیل کلیساهای خانگی شده است که متاسفانه با هجوم نیروهای انتظامی و سازمان اطلاعات به این خانه ها برگزاری مراسم برایشان تقریبا غیر ممکن شده است. به طور مثال در کوی آب وبرق مشهد یک کلیسا است که سالهاست این کلیسا بسته شده و به آنها اجازه نمیدهند از این کلیسا به طور منظم و روزانه استفاده شود مگر اینکه مراسم ازدواج یا مراسم ترحیمی باشد که آن هم باید به اداره اطلاعات مشهد از قبل اطلاع داده شده باشد تا به آنها اجازه دهند جهت این امور از کلیسا استفاده شود که این موضوع بسیار جای تاسف دارد.
و در رابطه با زرتشتیان عزیز:
طبق آماری زرتشتی ها در زمان انقلاب 50000 نفرجمعیت داشتن و با وجود رشد نزدیک به 120 درصدی در جمعیت کشورمان ایران متاسفانه جمعیت این گروه دینی تبدیل به 35000 نفر شده است به نظر شما علت چیست ؟ اگر کمی تامل کنید یا عده زیادی از این پروه مذهبی مجبور به خروج از کشور شده اند و یا مجبور به پنهان کردن اعتقادات خود ویا تغییر دین داده اند وتمام این موارد به دلیل عدم برخورداری از حقوق شهروندیشان بوده است .
دوستان عزیز و گرامی با توجه به محدویت زمانی، در این جلسه به طور بسیار خلاصه و در واقع به گوشه ای از این معضلات اشاره نموده ام که در واقع بخش کوچکی از تجربیات شخصی به لحاظ ارتباط مستقیم با هریک از این گروهها به واسطه علاقه شخصی در ابتدا و بعدا به واسطه آگاهی از حقوق ادیان و بشریت می باشد .
آمار و ارقام بدست آمده از مظلومیت پیروان سایر ادیان از اول دسامبر 2012 تا پایان نوامبر 2013، به تلاش و کوشش دوستان عزیز و فعال در کمیته دفاع از ادیان کانون دفاع از حقوق بشر به شرح زیر می باشد که برایتان قرائت می نمایم.

و در آخر اینکه با وعده وعیدهای دولت یازدهم که با شعار دولت امید و تدبیر روی کار آمد و با انتشار منشور حقوق شهروندی در بحث هویت فرهنگی مجددا قانون اساسی را تائید و تاکید نموده و جز سیاهه کاری، حق جدیدی به دگراندیشان سایر ادیان داده نشده است که این موضوع نیاز به بحث و توضیح بیشتری دارد که در آینده به آن خواهیم پرداخت.
به امید جهانی آزاد و انسانهایی آزاده و عادل
پس از سخنان آقای قاسمی، خانم جعفری متذکر شدند که هر اکثریتی بر حق نیست و هر اقلیتی همیشه زیر سئوال نیست .
همانطور که اکثریتی در ایران اعلامیه حقوق بشر که اعلامیه ای جهانی هست را قبول ندارند!
و از سخنران سئوال کردند که آمارهای ارائه شده مربوط به نقض حقوق ادیان مربوط به چه دوره ی زمانی میشود
که آقای قاسمی پاسخ دادند آمارها برگرفته از کمیته ی ادیان کانون بوده و مربوط به بازه ی زمانی
از دسامبر 2012 تا نوامبر 2013 بوده است
پرسشگر بعدی خانم میترا حقیقی بودند که تفاوت عنوان دراویش گنابادی و اهل حق را سوال کردند
که آقای قاسمی توضیحاتی در این خصوص دادند و از چندین شاخه بودن و تفاوت های عرفانی سخن گفتند از عرفان نظری و عرفان عملی … که به جهت گسترده بودن این مطالب قرار شد جلسه ی دیگری جهت توضیح در این خصوص سخنرانی شود.
بعد از سخنرانی آقای قاسمی خانم رزا خلیلی قطعه شعری را که آقای علی اکبر سالمی از اعضاء اولدنبورگ انتخاب کرده بودند و لی به جهت دلایلی نتوانسته بودند در جلسه حضور داشته باشند برای حاضرین خواندند
چند بیت از شعر خوانده شده :
شنیدم در زمان خسرو پرویز
گرفتند آدمی را توی تبریز
به جرم نقض قانون اساسی
به جرم بعض گفتمان های سیاسی
ولی آن مرد دور اندیش از پیش
قراری را نهاده با زن خویش
که از زندان اگر آمد زمانی
به نام من پیامی یا نشانی
اگر خودکار آبی بود متنش
بدان باشد درست و بی غل و غش
اگر با رنگ قرمز بود خودکار
بدان باشد تمام از روی اجبار….
همه چیزش تمامی بیست اینجا
فقط خودکار قرمز نیست اینجا

آقای توکل مسئول بخش رادیوئی کانون در خصوص اجرای اولین برنامه ی رادیوئی بسیار ابراز خوشحالی کرده و گفتند خوشبختانه بدون کوچکترین مشکلی این برنامه اجرا شده است. تنها ایشان از کم لطفی اعضاء شکایت داشتند که متاسفانه شنونده ی برنامه نبودند و ایشان خواستار شنیدن بازپخش آن در روز یکشنبه شدند و منتظر نظارات عزیزان.
در انتها خانم جعفری پیشبینی برنامه ی جلسه ی ماه آینده را به کمک اعضاء و همچنین مسئول نمایندگی اولدنبورگ انجام دادند که متعاقبا در فراخوان جلسه ی آینده خواهد آمد.

حاضرین در این جلسه
خانم ها : صدیقه جعفری ،ندا طریقی مقدم، سیمین مسکین، شهین افتخار مفرد، نرگس حق شناس، میترا کفایت حقیقی
آقایان :منوچهر شفائی، عادل احمدزاده، مسعود رئیسی استبرق، مجتبی قاسمی، رضا زارعی، سعید پژوهیان
میهمانان : خانمها میترا درویشیان و دکتر نینا سبز
حاضرین در اتاق پالتاک ، خانمها : انسیه حنیف نژاد ، نازنین سیدآقا هاشم کدخدا و رزا خلیلی از نمایندگی اولدنبورگ _برمن و خانم آیدا سامانی آقای” رامین توکل (مسئول رادیو و اتاق پالتاک) و آقای بیژن سامانی از نمایندگی زاکسن انهالت