اطلاعیه شماره 653 کمیته زنان

۱۱سال و۶ ماه حبس و۹۹ ضربهٔ شلاق برای چند قطعه شعر !

مستندات: چند شعر از مهدی موسوی و فاطمه اختصاری که مطابق با قوانین جمهوری اسلامی بطور رسمی و با مجوز وازرت ارشاد در کتاب منتشر گردیده  ولی چند سال قبل توسط خواننده ای در خارج از کشور ایران خوانده شده است!

صدور حکم زندان و شلاق برای سه هنرمند جوان ایرانی با اعتراض نهادهای داخلی و بین‌المللی مدافع آزادی بیان روبرو شده است.
مهدی موسوی و فاطمه اختصاری دو شاعر ایرانی به اتهاماتی از قبیل “توهین به مقدسات” و “تبلیغ علیه نظام” در مجموع به بیش از ۲۰ سال زندان و ۲۰۰ ضربه شلاق و کیوان کریمی، مستند ساز نیز به ۶ سال زندان و تحمل ۲۲۳ ضربه شلاق محکوم شده است و این در حلی است که جمهوری اسلامی بارها وبارها ناقض اعلامیه جهانی حقوق بشر بوده و با این احکام ناعادلانه عملا” چندین اصل اعلامیه را زیر پا گذاشته است  از جمله مواد ۳، ۹، ۱۹ و ۲۲

این اولین بار نیست که مهدی موسوی و فاطمه اختصاری با زندان روبرو می‌شوند. این دو از آذرماه سال ۹۲ تا دی ماه همان سال را در بازداشت نیروهای اطلاعات سپاه پاسداران و در سلول‌های انفرادی زندان اوین به سر بردند تا زمانی ‌که با یک وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی آزاد شدند. هچنین کیوان کریمی نیز در همان سالی که «فیلم نوشتن بر شهر» ساختته بود مدتی بازداشت و با قرار وثیقه آزاد شد(آذر ماه ۱۳۹۲ ) این فیلم که هرگز اجازه اکران پیدا نکرد درباره تاریخ دیوار نویسی‌ها و گرافیتی‌های سیاسی و اجتماعی پس از انقلاب اسلامی است.توجه «سقف مجازات برای توهین به مقدسات پنج سال است» و حکم ۶ سال حبس این هنرمند حتی برخلاف قوانین جمهوری اسلامی است.

ما فعالان حقوق بشر و حقوق زنان این اقدامات نابجا و شرایط بسیار دشوار حاکم بر اندیشه و ادبیات در ایران توسط جمهوری اسلامی را عملا” محکوم نموده و خواستار به رسمیت شناختن حقوق کلیه اقشار جامعه اعم از زنان، کارگران و کارمندان نویسندگان، شاعران، معلمان، پزشکان،  زندانیان و تمامی اصناف میباشیم.

گزیده ای از مدرک جرم خانم فاطمه اختصاری:

تهران و بوی ذرّت مکزیکی وغروب، تهران و چند خاطرۀ  افتضاح و خوب، تهران و خطّ متروی تجریش تا جنوب

این شهر خسته را به شما می سپارمش

تهرانِ سکته کرده ی از هر دو پا فلج، تهرانِ وصله پینه شده با خطوط کج، تهرانِ تا همیشه ترافیک تا کرج

این شهر خسته را به شما می سپارمش

من روزهای خونی و پر التهاب را، من سطل های سوخته ی انقلاب را، بر سنگ فرش کهنه،  بساط کتاب را

بوسیدم و برای شما جا گذاشتم

من خش خش ِ رفتگر از صبح زود را، سیگار بهمن و ریه ی غرق دود را،من هر که عاشقم شده بود و نبود را

بوسیدم و برای شما جا گذاشتم

بلوار پر درخت «ولیعصر» تا « ونک»، نوشابه های شیشه ای و تخمه و پفک، کابوس های هر شبه از درد مشترک

یک روز می رسد که فراموش می شوند .

.تنهایی ام نشسته میان اتاق ها، بر بیست و هشت سالگی ام جای داغ ها، گریه نمی کنم… همه ی اتّفاق ها

یک روز می رسد که فراموش می شوند

653

  کانون دفاع از حقوق بشر در ایران

کمیته دفاع از حقوق زنان