پرده برداری از یک جنایت هولناک سپاه پاسداران و عوامل بسیج

ش

محمد علی خلیلی
وکیل پایه یک دادگستری ،کارشناس ارشد حقوق بین الملل

از بدو به روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی ایران، حقوق بشر و حتی بدیهی ترین حقوق طبیعی و مسلم انسانها در ایران نقض و زیر پا گذاشته شده است چنانچه گزارشات مستمر سازمان ملل که بجز یکی دو سال، تقریباً همه ساله قطعنامه‌ای در مورد نقض حقوق بشر بوسیله‌ی حکومت جمهوری اسلامی صادر کرده است گواه بارزی بر نقض حقوق بشر توسط سران دولت دیکتاتور ایران بوده است . لکن علیرغم اوصاف مزبور و سلب آزادی‌های مدنی از جمله آزادی سخنرانی، مطبوعات، تجمعات، انجمن‌ها و آزادی‌های شخصی ، مذهبی و قومی توسط دولت جمهوری اسلامی ایران و هزاران هزار دلیل و مدرک بارزدیگر مبنی بر نقض حقوق بشر در ایران ، سران دولت همواره ادعای نقض حقوق بشر در ایران را انکار و دم از عزت و احترام ناشی از اسلام به مردم و رضایت مردم از دولت جمهوری اسلامی ایران زده و هربار با ترفندی اعم از به میان کشیدن بحثی دیگر و جلب توجه دنیا به آن ، مانند فعالیت های هسته ای و غیره به نوعی به اعمال ضد بشری خود سرپوش گذاشته است .
و اما امروز من به عنوان یک فعال حقوق بشر بر آن شدم تا باز با بیان مصداقی روشن و بارز ، نمونه ای از چگونگی نقض حقوق بشر در ایران را در خصوص روند رسیدگی به پرونده جنایت دختری بی گناه که به نظر من ندا آقا سلطان دوم است را بازگو نمایم تا مهر ننگ دیگری بر پیشانی و صفحه دیگری بر کتاب جنایات حاکمیت جمهوری اسلامی ایران افزوده گردد .
در سال 1389 دختری بنام الناز بابازاده که پدر و مادرش نیز پزشک بودند در شهر تبریز استان آذربایجانشرقی به قتل رسیده و در اثنای رسیدگی پرونده نیز آقای اخوی پسر 25 ساله دانشجوئی به عنوان قاتل وی و با انگیزه سرقت خودروی الناز معرفی و با یک رسیدگی کاملاً صوری محکوم به قصاص گردیده و سریعاً نیز بر خلاف سایر پرونده های قتل در ایران در دیوان عالی کشور تایید و به استیذان جهت اجرای قصاص رفت .
این موارد صرفاً ظاهر ساختگی قضیه بود ولی آیا باطن امر نیز چنین بوده و الناز بابازاده واقعاً توسط آن پسر به قتل رسیده بود ؟ خیر .
واقعیت قضیه که در پرونده مختومه در شعبه دوم دادگاه کیفری استان آذر بایجان شرقی و پزشکی قانونی تبریز مثبوت و موجود بوده ولی تاکنون در هیچ مرجعی فاش نگردیده و برای اولین بار افشا می گردد از این قراراست که :
الناز دختری مستقل و از مخالفان حکومت جمهوری اسلامی ایران بود که بیشتر زمان خود را در ترکیه و در نزد دختر عمه خود در استانبول می گذراند . الف در داخل ایران و بدلیل فعالیتهای سیاسی، طرز پوشش ، رفتار و سخنان بی پروایش بارها مورد تهدید از سوی عده ای از عوامل سپاه قرار گرفته بود لکن از آنجائی که الناز شخصیتی پسرانه و لوتی منش داشت هر بار با توهین و حمله به آنها وقعی به سخنانشان ننهاده بود. تا اینکه یکروز که وی خودروی پرشیای خود را در داخل کوچه زهره واقع در خیابان تختی ولیعصر تبریز پارک نموده بود چند تن عوامل سپاه به الناز حمله و او را با خودرویش می ربایند . الناز را به محلی برده و به او تجاوز کرده ، دو دندان جلوئی وی را کشیده ، مقداری از پوست جلوی سر او را کنده ، گوشت یکی از دستان او را تراشیده و نهایتاً چند روز بعد به قتل می رسانند .
در این اثنا پدر و مادر الناز که مادرشان از پزشکان معروف تبریز هستند با اطلاع از مفقودی الف اقدام به اعلام مفقودی نموده و پرونده ای در دادسرا مفتوح می گردد . قاتلین الناز برای سرپوش گذاشتن به قضیه پسری را (که الله اعلم چگونه با پول ویا تهدید راضی به این امر نموده بودند) را طعمه قرار داده و با روشن نمودن تلفن همراه الناز و دادن آن به دست پسر موجب دستگیری وی شدند . این بار پرونده تحت قالب قتل در شعبه 6 بازپرسی ویژه قتل تبریز مطرح گردید و پسر جهت کسب اطلاعات به اداره آگاهی هدایت گردید و بسیار جالب است که چون جسد الناز را هنوز در محلی نینداخته بودند که پسر محل آن را اعلام نماید ، پسر به مدت دو روز در اظهارات خود اعلام نمود که از محل الناز خبر ندارد ولی بصورت عجیبی خواهر پسر دو روز بعد جهت آوردن لباس نزد وی رفته و 15 دقیقه پس از رفتن خواهرش پسر اعلام نمود که محل جسد را می خواهد معرفی نماید . (که بعداً مشخص گردید که خواهرش را جهت اعلام محل جسد نزد وی فرستاده بودند) . او اعلام کرد که « در روز واقعه از دفتر اداری دانشگاه آزاد خارج گردیده بود . در کوچه الناز را می بیند و با خود می گوید من خودرو ندارم ولی این دختر پرشیا دارد . هفت تیری را که قبلاً از پیرانشهر خریده بود و همواره به همراهش داشت را به طرف الناز می گیرد که از خودرو پیاده شو و سویچ ها را به من بده و الناز چون تمرد نموده است با هفت تیر وی را در وسط کوچه کشته ، جسدش را از صندلی راننده به صندلی سرنشین حمل و وی را در اتوبان تبریز رها نموده است » در حالیکه:
1) در اثر تحقیقات خانواده ا لناز معلوم گردید که پسر خود دارای خودرو بوده است .
2) اولاً هیچ دانشجوی نرمالی همواره با خود سلاح حمل نمی کند علی الخصوص در ساختمان دانشگاه و ثانیاً در آن روز هیچ سکنه ای از آن محل صدای تیر اندازی نشنیده بودند .
3) الناز دارای 95 کیلو وزن و پسر دارای 60 کیلو وزن بوده و هرگز امکان قدرت حمل یک جسد 95 کیلوئی که با مرگ سنگین تر هم می شود توسط یک پسر 60 کیلوئی آنهم در وسط خیابان و از صندلی راننده به سرنشین ممکن نیست .
4) پسردر هنگام جستجوی جسد قادر به پیدا کردن جسد نگردیده و با جستجوی فراوان مامورین جسد کشف گردیده بود که اگر وی جسد را به محلی رها می کرد حتماً محل جسد را به خاطر می آورد .
5) پسراعلام کرده است که در همان روز مفقودی الناز وی را کشته است در حالیکه در فیلم اخذ گردیده از جسد الناز ( که در شعبه ششم بازپرسی تبریز هنوز موجود است) به وضوح روشن است که انگشتری که وی همیشه در انگشت شست خود داشت در حال افتادن است . پس اگر االناز در همان روز کشته می شد جسد در طول چند روز یقیناً باد می کرد که در فیلم جسد االناز نه تنها باد نکرده بلکه به گفته مامورین تجسس بو هم نگرفته بود .
در این اثنا و پس از پیدا شدن جسد، یکی از عوامل اداره اطلاعات که علت و هویت وی نیز هنوز مجهول است با دیدار مرموزانه و با فیلم و مشقت با پدرو مادر الناز کل ماجرا و نحوه به قتل رسیدن الف را (که در بالا معنون گردید) به آنها شرح و می گوید که پسر بی گناه است . پدر و مادر الناز با بازگوئی این مطالب به وکیلشان در صدد افشای این مطالب بر می آیند که شب همان روز سه گلوله به پنجره آپارتمان منزلشان شلیک و با دریافت یک تماس تلفنی نیز مبنی بر تهدید به مرگ آنها و نزدیکانشان از افشای مطلب جلوگیری می کنند . ( که تصاویر و مدارک مربوط به این شلیک در پرونده موجود و حتی دادستان تبریز خلیل الهی نیز اطلاعیه ساختگی در این خصوص و قتل الناز که صرفاً جهت سرقت بوده در یکی از روزنامه های محلی تبریز مطرح نمودند) .
جسد پس از کشف به پزشکی قانونی معرفی ولی بسیار جالب است که در نظریه پزشکی قانونی (علیرغم اینکه با چشم ساده شکنجه های وارده بر جسد به وضوح دیده می شد ) نه از تجاوز به الف ، نه از کشیده شدن داندانها و نه از نبودن پوست جلوی سر بحثی به میان می آید . فقط به نبودن گوشت یکی از دستان الف تا آرنج اشاره و مطرح می گردد که توسط حیوانات درنده در اتوبان صورت گرفته است . در حالیکه در فیلم موجود از جسد مانتوی الناز بر تنش است و اگر توسط حیوان درنده گوشت دست وی کنده می شد اول باید این حیوان مانتوی دست را پاره و سپس به گوشت می رسید که …
به هر حال این موضوعات نه توسط بازپرس ویژه قتل تبریز دیده شد و نه توسط قضات شعبه دوم کیفری استان که دارای تخصص قتل می باشند و در کلیه پرونده ها حتی یک جای ابهامی باقی نمی گذارند دیده شد تا خون دو جوان ایرانی یکی ( الناز بابازاده) که در اوج جوانی خود بود و دیگری الف( آقای اخوی )پسر دانشجوئی که در محکمه از ترس به خود می لولید و می لرزید ، اینگونه به هدر رفته و بی ارزش به شمار رود .
حقوق بشر در ایران اینگونه رعایت می گردد آغشته به خون جوانانی مانند الناز بابازاده ،ندا آقا سلطان ، زهرا بهرامی و … این موضوع تنها گوشه ویا قطره ای از وحشیگریهائی است که عوامل جمهوری اسلامی ایران بر مردمش روا می دارد . موضوعی که شاید برایشان بی اهمیت بوده که ما از آن اطلاع پیدا کردیم وگرنه کو ظلمها و جنایتهائی که هیچ کس از آنها خبردار نیست ویا اگر هم می بیند و خبر دارد به قدری هولناک است که جرات بازگو کردنش نیست .